این فیلمها فردا اسکار میبرند!
مثل هر پیشبینی دیگری، این پیشبینی هم میتواند کاملا به خطا برود و جوایز همه را متعجب کند. مثل اسکار نگرفتن پیانیست در سال 2002 (شاید به دلیل خصومت با رومن پولانسکی) و بعد اسکار گرفتن ارباب حلقهها در سال دوهزار و سه. ترجیح دادن راکی به راننده تاکسی، قسمت سوم پدرخوانده به پرتقال کوکی و مهمتر از همه «مردم عادی» در مقابل دو فیلم عظیم به نامهای مرد فیلنما (دیوید لینچ) و گاو خشمگین (شاهکار مارتین اسکورسیزی) از دیگر عجایب تاریخ اسکار است.
فرزاد فخریزاده: قرار است فردا شاهد بزرگترین رخداد سینمایی جهان، یعنی مراسم جوایز آکادمی یا همان اسکار باشیم. به باور بسیاری از منتقدان اهمیت اسکار بیشتر از تشویق و تقدیر از آثار موفق سینمایی است و این جایزه میتواند روشنگر مسیر حرکت سینما در آینده باشد. وقتی یک ایده به جایزه اسکار ختم میشود، فیلمسازان زیادی به ایدههای مشابه میپردازند. در این مراسم از فیلمها در بخشهای مختلف تقدیر میشود. اما شاید اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه اورجینال و اقتباسی و همچنین اسکارهای بازیگری مهمترین جوایز مراسم در چهارم مارس 2018 باشند.
بااینحال سابقه جوایز نشان داده است که جایزه بهترین کارگردانی، معمولا به بهترین کارگردان سال نمیرسد. بلکه این جایزه در حکم جایزه دوم اسکار (بعد از بهترین فیلم) است. در این فرمول، جایزه اسکار بهترین فیلمنامه، جایزه سوم جشنواره است. همین موضوع به اعتبار جوایز آکادمی لطمه وارد میکند.
پیشبینی جوایز
در سالهای اخیر دیدهایم که پیشبینی جوایز چندان کار دشواری نیست و میشود با تقریب خوبی جوایز اسکار را حدس زد. بهخصوص به نگاهی به جو رسانهای و نیز سابقه جشنوارههایی مانند بفتا و گلدن گلوب میتوانیم تخمین خود را دقیقتر کنیم. بااینحال مثل هر پیشبینی دیگری، این پیشبینی هم میتواند کاملا به خطا برود و جوایز همه را متعجب کند. مثل اسکار نگرفتن پیانیست در سال 2002 (شاید به دلیل خصومت با رومن پولانسکی) و بعد اسکار گرفتن ارباب حلقهها در سال دوهزار و سه. ترجیح دادن راکی به راننده تاکسی، قسمت سوم پدرخوانده به پرتقال کوکی و مهمتر از همه «مردم عادی» در مقابل دو فیلم عظیم به نامهای مرد فیلنما (دیوید لینچ) و گاو خشمگین (شاهکار مارتین اسکورسیزی) از دیگر عجایب تاریخ اسکار است.
پیشبینیهای اسکار دو جنبه دارند. 1) کدام فیلم جایزه را میبرد؟ 2) دوست داریم کدام فیلم جایزه ببرد؟ مثلا بهشخصه فکر میکنم «تاریکترین ساعت» بهترین کارگردانی سال را داشت. درحالیکه این فیلم حتی برای بهترین کارگردانی نامزد نشده است. در اینجا قصد ندارم از علاقه و سلیقه شخصی خود حرف بزنم. بلکه میخواهم پیشبینی کنم که نام چه فیلمی در چه رشتهای روی سن اعلام خواهد شد. خیلی از این پیشبینیها برای من هم خوشحالکننده نیستند و آرزو میکنم ایکاش پیشبینی اشتباه از آب در بیاید. بهخصوص در مورد اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی.
شکل آب ( The Shape of Water ): اسکار بهترین فیلم
همانطور که از پوستر فیلم پیدا است، داستان دیو و دلبر این بار با تمِ سبز کلهغازی روایت میشود. خوبی فیلم در این است که داستان از همان ده دقیقه اول و بدون معطلی شروع میشود و انرژی فیلم تا انتها نمیافتد. عنصر سنتی تضاد خیر و شر، فرمولی ساده برای بنیاننهادن بار دراماتیک این فیلم است که متاسفانه در بیشتر نامزدهای اسکار بهترین فیلم وجود ندارد. نکته خوب کارگردانی در پیدا کردن موقعیتهای بدیع برای سینمای سهبعدی است و فیلمبردار حسابی برای تحقق این هدف زحمت میکشد. زحمت فیلمبردار را بهخصوص میتواند در حرکت دوربین از تاریکی شب به تابلوی سفید و درخشان سردرِ سالن سینما دید.
اما نکته بد کارگردانی تکرار مداوم و خستهکننده حرکات دوربین، به دور از خلاقیت و نوآوری است. گویی حرکت دوربین عمدا میخواهد «شکل آب» را تداعی کند. اما این شکل میتواند درنهایت به دریا زده شدن مخاطب منجر شود. شخصیتهای فرعی فیلم خوب بنا شدهاند. اما ضعفهای شخصیت اصلی (بهخصوص تنهایی او در ابتدای فیلم) عشقش را خودخواهانه و شخصی میکند. همچنین عدم آگاهی او نسبت به خطرپذیریاش، از ارزش این عشق میکاهد. بااینوجود شکل آب، فیلمی سرگرمکننده و تماشایی است. بهاحتمالزیاد با اسکار بهترین فیلم مواجه باشیم. فیلمی که برای اسکار بهترین کارگردانی ، بهترین فیلمبرداری و بهترین موسیقی هم شانس زیادی دارد. فیلم «شکل آب» علاوه بر اسکار بهترین طراحی صحنه، شایسته تمشک طلایی بدترین چهرهپردازی هم هست!
بهخصوص اگر فیلم سه بیلبورد … اسکار بهترین فیلم را بگیرد، شکل آب بیتردید اولین انتخاب برای اسکار بهترین کارگردانی خواهد شد. البته عجیب است اگر سه بیلبورد بهعنوان بهترین فیلم انتخاب شود درحالیکه در رشته بهترین کارگردانی نامزد نشده است.
سکانس خوب: مواجهه دختر با موجود و لحظه مواجهه موجود با گربه.
سکانس بد: مثل همیشه پایانبندی! پایانی فرمایشی، زورکی و سرهمبندی شده، ارزش تمام فیلم را در چند دقیقه بر باد میدهد.
برو بیرون ( Get Out ): اسکار بهترین کارگردانی
فیلم «برو بیرون» ساخته جردن پیل، بهشدت مورد توجه تماشاچیها و منتقدین قرار گرفت. مستقل از کارگردانی فیلم، اگر نظریه جایزه دوم را بپذیریم، «برو بیرون» بخت اصلی بردن این جایزه خواهد بود. در غیر این صورت ممکن است این جایزه بهحساب فیلم «شکل آب» واریز شود. یک پیشبینی دیگر آن است که جایزه به نولان برسد. نه به خاطر فیلم دانکرک. بلکه به خاطر نولان بودنش. هر چه باشد کارگردانیهای بهتری از این کارگردان دیدهایم و دانکرک قطعا گل سرسبد کارهای او نیست.
ایده فیلم «برو بیرون» چندان جدید نیست. این که شخصی به یک خانه دورافتاده وارد شود و سعی کند از جنون مرگبار آن بگریزد، بیش از هر چیز یادآور فیلم عظیم و بهیادماندنی «درخشش» اثر استاد کوبریک است. جالب اینجا که فیلم مادر (دارن آرنوفسکی- 2017) هم داستانی با همین مضمون دارد. علاوه بر درخشش، فیلم برو بیرون به دیگر آثار کلاسیک مانند پرتقال کوکی، آثار کلاسیک سینمای وحشت و نیز پایانبندی با مضحکه حضور پلیس اشاره میکند. همین موضوع توانسته دل بسیاری از منتقدین را ببرد.
فیلم در تمام مدت سعی میکند که ما را به سوی یک حدس بکشد و باز مسیرش را عوض کند. کاری که مارتین اسکورسیزی در آن استاد است. با این تفاوت که ما بهسادگی میتوانیم منطق حاکم بر آثاری مثل دماغه وحشت، شاتر آیلند و فیلم درخشش را بپذیریم. اما باور کردن این فیلم کار دشواری است. هر چه به پایان نزدیکتر میشویم، باور کردن جنون فیلم سختتر میشود تا در پایان با نارضایتی کامل فیلم را به پایان برسانیم. درمجموع بهسختی میشود از فیلم برو بیرون دفاع کرد. پس این جایزه یکی از جایزههایی است که بهاحتمالزیاد حیف خواهد شد.
سکانس خوب: وقتی پیشخدمت دارد در آینه به خودش نگاه میکند و کریس فکر میکند توجه پیشخدمت به سمت او است.
سکانس بد: پایانبندی و سکانس اتاق عمل. بهخصوص سکانس اتاق عمل بدترین، بیمنطقترین و بدفرمترین جای فیلم است.
لیدی برد ( Lady Bird ): بهترین فیلمنامه اوریجینال
«لیدی برد» فیلم خوب، بیادعا و مرتبی است. از آن دست فیلمهایی که باید ژن اجدادشان را در سینمای فرانسه تعقیب کرد و نه در سینمای هالیوود. نکته مثبت فیلم این است که بجای روایت داستان، فیلم به روایت وجه انسانی شخصیت میپردازد. شخصیتی که موشکافی میشود، بررسی میشود و درنهایت به هم میرسد. لیدی برد با کامل شدن شخصیت است که به پایان میرسد و نه با تمام شدن داستان. حتی میتوانیم ادعا کنیم که با تمام شدن فیلم، داستان تازه شروع میشود. شخصیتهای فرعی داستان بهاندازه شخصیت خود لیدی برد بااهمیت هستند و دیدنی.
نکته منفی فیلم فقدان کشش است: رخدادی خارقالعاده، موضوعی دور از ذهن، گرهی برای بازشدن و یا لحظهای نفسگیر که ما را تا پایان فیلم همراه کند وجود ندارد. بااینوجود لیدی برد دستاوردی مهم در فیلمنامهنویسی ارائه میکند و شایسته این جایزه نیز هست. این فیلم برای برنده شدن اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن هم از بختهای اصلی است. هرچند در این رشته فیلم «من، تانیا» میتواند رقیبی جدی برای لیدی برد باشد.
سکانس خوب: وقتی مادر با کریستین حرف نمیزند. صحنه خداحافظی مادر.
سکانس بد: سکانسی که کریستین و جنا در استخر هستند. سکانسی بیمنطق، بیمعنا و اضافی با چند کات بد.
مرا با نام خودت بخوان ( Call Me By Your Name ): بهترین فیلمنامه اقتباسی
یکی از بدترین فیلمهای امسال و یکی از حیفترین تندیسهای اسکار. همهچیز فیلم بد است. روابط، شخصیتها، شیوه داستانگویی، ریتم، کارگردانی و بهخصوص فیلمنامه. تمام این آشوب دلبههم زن در پوستی از روشنفکری پیچیده شده و با یهودیت زینت داده شده تا فیلم در شب اسکار خوش بدرخشد. اما حتی اگر کسی با تمام محتوای پوچ فیلم همفکر باشد، بهسختی میتواند از فرم بههمریخته فیلم دفاع کند.
اما چرا فکر میکنم اسکار بهترین فیلمنامه برای این فیلم قربانی خواهد شد؟ به فهرست نامزدهای این بخش نگاه کنید. چهار اثر دیگر در هیچ بخشی جدی گرفته نشدهاند. بهبیاندیگر جایزه بهترین فیلمنامه در این بخش نه واقعا بهترین فیلمنامه، بلکه به بهترین فیلم سوم از نگاه داوران میرسد. و چه حیف! اگر از یکچیز این فیلم بخواهیم دفاع کنیم، موسیقی آن است.
اگر اسکار این رشته نجات پیدا کند و به فیلم مرا با نام خودت بخوان نرسد، شانس فیلم گلگرفته در این رشته افزایش پیدا میکند. همچنین ممکن است برای دلجویی از فیلم تحسینشده «هنرمند فاجعه» جایزه بهترین فیلمنامه به ناکام بزرگ مراسم اسکار امسال تقدیم شود.
تاریکترین ساعت ( Darkest Hour ): بهترین بازیگر مرد، گری اولدمن
فیلمی دقیق، اثری عظیم و قطعهای هنری. از نظر من تاریکترین ساعت، بهترین فیلم سال بود. فیلمی که در رشته بهترین کارگردانی حتی نامزد نشد. درحالیکه کارگردانی فیلم یکی از دقیقترین و باشکوهترین کارگردانیهای ممکن است. نمابهنما همهچیز بهدرستی طراحی و اجرا میشود. نماهای کاملا باز به نماهای کاملا بسته کات میخورند. دوربین همیشه بهترین و پویاترین حرکت را پیدا میکند. همهچیز بدیع و تازه است و حتی فیلم در خودش به تکرار نمیافتد. البته که تدوین استادانه در حفظ ریتم از ابتدا تا انتها نقش مهمی بازی میکند.
اما بازی گری اولدمن. او موفق میشود نقش چرچیل را چنان دقیق اجرا کند که باورکردنش سخت است. نقش آنقدر خوب درآمده که میتوانیم آن را با بازی مارلون براندو در پدرخوانده مقایسه کنیم. بازی اولدمن شاهکار است. اجرای بینقص تضادهای شخصیتی چرچیل از ضعف در هنگام مکالمه، تا بدخلقی در اتاق شخصی، شوخطبعی در بین مردم و توانایی رهبری در سخنرانی، بازی اولدمن را درخشانتر میکند. درواقع اسکار نیست که به بازی او اعتبار میدهد، حضور او در مراسم دلیل اعتبار جایزه اسکار خواهد بود. این فیلم در رشته بهترین گریم هم از بختها اصلی به شمار میرود.
سکانس خوب فیلم: تمامی سکانسها بهغیراز یکی.
تنها سکانس بد: سخنرانی رادیویی چرچیل. همهچیز این سکانس یادآور فیلم سخنرانی پادشاه است. حتی گام موسیقی!
سه بیلبورد بیرون از ابینگ، میسوری ( three billboards outside ebbing, missouri ) بهترین بازیگر زن، فرانسیس مکدورمن
اولین فیلمی که از مارتین مکدونا دیدم فیلم کوتاهی بود به نام ششلولبند. فیلمکوتاهی دیوانهوار و تماشایی، با شوخیها و جدیهای کاملا بجا. آن فیلم پرستاره، به اسکار بهترین فیلم کوتاه رسید. فیلمی که بهسختی فراموش میشود.
حالا با دوران بلوغ مکدونا طرف هستیم. فیلم خیلی خوب شروع میشود. همین که میبینیم داستان واقعا در مورد سه بیلبورد است، بهاندازه کافی یکه میخوریم. تدوین استادانه و قطع کردن بهموقع پلانها جذابیت شروع را بالاتر هم میبرد. اما باید بپذیریم از یکجایی به بعد فیلم کند و خستهکننده میشود. مهمترین ویژگی فیلم اما این است که بهسختی میتوانید چند لحظه بعد را پیشبینی کنید. بااینحال داستان چالههایی دارد که بهعنوان تماشاچی باید بدون استدلال آنها را بپذیرید.
بازی فرانسیس مکدورمن خیرهکننده است. اگر امسال فقط همین یک فیلم را دیده باشید، متوجه میشوید که تکلیف اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن روشن است. فقط فکر کنید کس دیگری این نقش را بازی کرده بود. شاید دیگر دلیلی برای تماشای فیلم نداشتیم.
بازی سم راکول هم در این فیلم دیدنی و شایسته دریافت جایزه برای بهترین نقش مکمل مرد است، البته اگر ویلیام دفو بگذارد.
سکانسهای خوب و بد: فیلم سکانسهای خوب و بد کم ندارد. اما حرف زدن از هرکدام باعث لو رفتن داستان میشود.
بلید رانر 2049 ( Blade Runner 2049 ): بهترین فیلمبرداری
بلید رانر درمجموع فیلم سرگرمکنندهای است با سه ایراد اساسی: اول آن که داستان اصلی در اینجا شروع نمیشود و گویا قرار است اصل ماجرا را در دنباله آن ببینیم. دوم آن که فیلم بیاندازه طولانی است. یک ساعت پایانی فیلم البته پرکشش و تماشایی است اما آغاز فیلم میتوانست موجزتر باشد. اما سومین و مهمترین ایراد ننشستن ریدلی اسکات (خالق نسخه اصلی بلید رانر و خالق سینمای پستمدرن) بر روی صندلی کارگردانی این فیلم است.
فیلم بیشتر از آن که سعی کند به مگاترندهای حقیقی مثل زنجیره بلوکی، چاپگر سهبعدی و خودروی خودران بپردازد، میکوشد تا به نسخه اصلی خود وفادار بماند. این وفاداری با اضافه شدن هریسون فورد به اوج میرسد و لذت تماشای اثر را دوچندان میکند. بااینحال بلید رانر 2049 فیلم راضیکنندهای نیست.
اما فیلمبرداری شاهکار است. به نظر میرسد راجر دیکینز (فیلمبردار فیلمهایی چون ذهن زیبا، رنگو، فارگو، بیگ لوبوفسکی و جایی برای پیرمردها نیست) توانسته فیلمبرداری سهبعدی را وارد مرحلهای جدید کند. باید دید آیا چهاردهمین نامزدی دیکینز آیا بالاخره او را به جایزه میرساند؟ تا اینجا او توانسته جایزه بفتا و جایزه انجمن فیلمبرداران آمریکا را برای فیلم بلید رانر 2049 به خانه ببرد.
اگر جایزه بهترین فیلمبرداری به فیلم دیگر برسد، در آن صورت رسیدن جایزه بهترین طراحی صحنه میتواند خستگی را از تن تیم سازنده بلید رانر بیرون کند. بههرحال فیلمبرداری فیلمهایی مثل تاریکترین ساعت، گلگرفته و حتی شکل آب هم قابلتوجه هستند. بهخصوص که ریچل مریسن میتواند اولین زنی باشد که در تاریخ اسکار بهترین فیلمبرداری را برنده میشود؛ و آمریکاییها عاشق این اولینها هستند.
گلگرفته ( mudbound ) اسکار بهترین ترانه فیلم
از بین 5 نامزد، این تنها ترانهای است که دوست دارید بعد از تمام شدن فیلم آن را تا انتها بشنوید یا آن را روی تلفن همراه خود داشته باشید. موسیقی خوب، اجرای بینظیر و شعر فوقالعاده این ترانه را از دیگر نامزدها متمایز میکند. بهخصوص که متن ترانه با داستان فیلم بیارتباط نیست.
البته ترانه فیلمهای مرا به نام خودت بخوان ، بزرگترین شومن و مارشال هم شنیدنی هستند. بهخصوص که مارشال نامزد جایزه گرمی هم بود. اما اختلاف ترانه گلگرفته با رقبایش نجومی است. البته اگر داورهای سینمای مراسم اسکار، بخواهند جایزه بهترین ترانه را به بهترین ترانه سال بدهند.
دانکرک ( Dunkirk ) اسکار بهترین موسیقی متن
شوخی میکنید؟ هانس زیمر، یکی از مهمترین موسیقیدانان حال حاضر جهان موسیقیای با این عظمت خلق کرده است و شما در مورد بهترین موسیقی بحث میکنید. حتی ارزش دارد برای شنیدن این موسیقی بلیت سینما بخرید و با چشم بسته پای فیلم بنشینید. همهچیز موسیقی عالی است، اما نکته معجزهآسای کار هانس زیمر آن است که با اصوات داستان میگوید. داستانی که دقیقا وضعیت نفسگیر دانکرک را روایت میکند. او در این روایت از خود نولان موفقتر است. هانس زیمر همانقدری سینماگر است که موسیقی را میشناسد. ریتمهای چندگانه، سازبندیهای خلاقانه و متفاوت، اصوات بم و تلفیق سبک از شاخصههای اصلی کار زیمر در این فیلم است.
موسیقی فیلم ماجرای فانتوم و شکل آب هم ستودنی است. درنهایت بعید نیست این جایزه به فیلمی دیگر مثل «ماجرای فانتوم» برسد. اما باید بپذیریم که موسیقی دانکرک از جهانی ورای موسیقی متنِ دیگر نامزدها میآید. دنیایی به نام دنیای «هانس زیمر».
دانکرک علاوه بر این جایزه، میتواند مهمترین بخت برای بردن دو اسکار ادیت و ترکیب صدا هم باشد.
کوکو ( Coco ): بهترین فیلم بلند انیمیشن
نقد کوکو کار سختی نیست. کافی است بگوییم بهترین فیلم سال و تمام. (با احترام نسبت به تاریکترین ساعت) ایکاش همان رویه که در مورد داستان اسباببازیها 3 اتفاق افتاد، در کوکو هم تداوم پیدا میکرد. حتی میتوانستیم برای اولین بار شاهد باشیم که اسکار بهترین فیلم به یک انیمیشن میرسد. در کوکو شیوه داستانگویی ژاپنی (خیالپردازی و غافلگیری) و روایت واقعگرایانه آمریکایی ترکیب شدهاند تا اثری بهیادماندنی را خلق کنند. البته فیلم بهپای آثاری مثل بامبی، سیندرلا، شیرشاه، زیبای خفته و دیو و دلبر نمیرسد. اما میتواند شروعی دوباره باشد برای کمپانی عظیم دیزنی و نقطه عطفی در پلات تکراری تعقیب رویاهای پیکسار.
اگر بخواهیم مته بر خشخاش بگذاریم میتوانیم به مشکل همذاتپنداری در فیلم اشاره کنیم. بههرحال ما وضعیت ژنتیکی قهرمان را نداریم و این داستان شامل حال ما نمیشود. اما این موضوع به هیچ عنوان به فیلم لطمه وارد نمیکند. چرا که فیلم راوی داستان شخصیت است نه راوی داستان ما. کوکو میتواند در بخش بهترین ترانه از بختهای جدی باشد.
سکانس خوب و بد: حرف زدن از سکانسها بهشدت داستان را لو خواهد داد.
اسکار بهترین فیلم خارجی: نمیدانم!
در بین پنج نامزد اصلی، سه فیلم مهم و قابلتوجه حضور دارند. فیلم تحسینشده بیعشق بار دیگر نام سینمای روسیه را بر زبانها انداخت و جایزه کن را از آن خود کرد. هرچند معمولا اسکار از الگوی کن پیروی نمیکند. در مقابل با فیلم چندملیتی «مربع» مواجه هستیم. فیلمی که نخل طلا، تنها یکی از جوایزی است که در کلکسیون خود دارد. اما شاید اعضای آکادمی با فیلم یک زن شگفتانگیز بیشتر ارتباط برقرار کنند. از این سه بخت اصلی اسکار بهترین فیلم خارجی بگذریم، به فیلم یک روح یک بدن، برنده جایزه خرس طلایی میرسیم.
در سالهای دیگر خیلی پیش میآمد که داورها تنها یک یا دو فیلم خارجی را دیده باشند. در مواردی آنها جایزه را بر اساس شهرت کارگردان یا حواشی اطراف فیلم اهدا میکردند. اما امسال چهار فیلم معروف نامزد جایزه هستند که برای بردن اسکار رقابتی سخت خواهند داشت.
نظرات