فونیکس - هدر اخبار
کد مطلب: ۲۰۰۹۵۷

زبان انگلیسی را نخوانید، آن را زندگی کنید!

زبان انگلیسی را نخوانید، آن را زندگی کنید!

نوروز دو سال پیش یکی از دوستانم با مهمانی ژاپنی به خانه ما آمد. طبیعی بود که زبان انگلیسی تنها پل ارتباطی ما باشد. در مدرسه و دانشگاه کمی زبان خوانده بودم. اما وقتی می‌خواستم با او در مورد خودم، کارم، باورهایم و کشورم حرف بزنم، متوجه شدم که دانش من از زبان انگلیسی تقریبا

نوروز دو سال پیش یکی از دوستانم با مهمانی ژاپنی به خانه ما آمد. طبیعی بود که زبان انگلیسی تنها پل ارتباطی ما باشد. در مدرسه و دانشگاه کمی زبان خوانده بودم. اما وقتی می‌خواستم با او در مورد خودم، کارم، باورهایم و کشورم حرف بزنم، متوجه شدم که دانش من از زبان انگلیسی تقریبا به «هیچ» محدود می‌شود.

همین ماجرا را بگذارید کنار اتفاقی که چند روز پیش برایم افتاد. در یک کافه در حوالی میدان انقلاب با یک جوان بریتانیایی برخورد کردم. او از انگلیسی حرف زدن من تعجب کرد. برایش سوال بود که آیا من چند سال خارج از کشور زندگی کرده‌ام؟ تعجب او بیشتر شد وقتی به او گفتم که دو سال پیش در چنین روزی حتی نمی‌توانستم خودم را به انگلیسی معرفی کنم. این روزها خیلی‌ها از من می‌پرسند که چطور زبان خواندم؟ چطور می‌شود در مدتی کوتاه انگلیسی خود را روان کرد؟ سوال سختی است. ممکن است وضعیت برای هر شخص متفاوت باشد. اما من از تجربه شخصی خودم می‌گویم. شاید برخی از نکات برای شما هم مفید باشد.

1- جسور باشید، حرف بزنید!

بعد از رفتن مهمان ژاپنی، از دوستم خواستم که دوست‌های خارجی خود را به من هم معرفی کند. خارجی‌ها از این دیدار استقبال می‌کردند. می‌آمدند، شام و قهوه مجانی می‌خوردند، می‌گفتند و می‌خندیدند و بدون پرداخت یک ریال خانه را ترک می‌کردند. من اما دستمزد خود را می‌گرفتم. همان چند ساعت مکالمه برای من یک کلاس زبان مجانی بود. گاهی پیش می‌آمد که دوست دیگری در خانه ما باشد. او از این‌که انگلیسی‌اش خوب نیست خجالت می‌کشید و سکوت می‌کرد. اما من درنهایت جسارت، دست‌وپاشکسته و کج‌دارومریز سعی می‌کردم حرف بزنم.

یک ساعت مکالمه در زندگی واقعی، به‌اندازه 5 ساعت کلاس و 10 ساعت مطالعه دقیق و با تمرکز، به پیشرفت زبان شما کمک می‌کند.

بعد از مدتی می‌توانستم حرف‌های آن‌ها را بفهمم و بدون مکث پاسخشان‌ را بدهم. همه‌چیز مثل یک معجزه بود. از این ساده‌تر نمی‌شد زبان یاد گرفت. بعدها در جایی خواندم که یک ساعت مکالمه در زندگی واقعی، به‌اندازه 5 ساعت کلاس و 10 ساعت مطالعه دقیق و با تمرکز، به پیشرفت زبان شما کمک می‌کند. شاید شما نتوانید دوست یا هم‌خانه خارجی پیدا کنید. اما می‌توانید با چند نفر از دوستان خود قرار بگذارید که در زمان‌هایی مشخص تنها از زبان انگلیسی استفاده کنید. انگار هیچ‌کدامتان فارسی نمی‌دانید. اگر زبان آن‌ها از شما بهتر باشد، سریع‌تر پیشرفت می‌کنید.

2- زبان خواندنی نیست، زندگی کردنی است!

بعد از مدتی که زبانم بهتر شده بود، با دانشجویی از اسکاتلند آشنا شدم که در دانشگاه تهران درس می‌خواند. او به دنبال جایی برای اقامت بود و من هم یک اتاق اضافه داشتم. Owen به خانه من آمد و برای مدتی هم‌خانه‌ شدیم. شانس بزرگی بود. من در خانه با او انگلیسی تمرین نمی‌کردم. بلکه داشتیم در محیطی انگلیسی زندگی می‌کردیم. مکالمات ما گاهی ساده بودند، در مورد آب‌وهوا، غذا، خاطرات روزانه و چیزهایی ازاین‌دست. اما گاهی بحث‌هایی جدی در مورد «سوسیالیسم در مقابل کاپیتالیسم» پیش می‌آمد. آن‌وقت بود که می‌فهمیدم چقدر زبانم ضعیف است. اما راهی نداشتم. باید حرف می‌زدم. لغات را جستجو می‌کردم و به هر ترتیبی شده نظر خود را منتقل می‌کردم. هدف من شکست نخوردن در بحث بود. نمی‌دانستم که دارم زبان یاد می‌گیرم.

زبان انگلیسی

بادگیری زبان بدون تمرین کاری بی‌فایده است.

مشکل اصلی تمرین با دوست‌ها همین‌جا است. آن‌ها ممکن است هفته‌ای یک ساعت با هم تمرین کنند. اما وقتی به گذشته نگاه می‌کنند می‌بینند که هیچ پیشرفتی حاصل نمی‌شود. فرض کنید شخصی برای مدت یک سال، 4 ساعت در روز، هفت‌روز هفته مجبور باشد انگلیسی حرف بزند. یک سال تمرین او (فقط از نظر زمانی) معادل 28 سال تمرین به‌صورت «یک ساعت در هفته» است. اما کیفیت این نوع تمرین، خیلی بیشتر از تمرین‌های پراکنده خواهد بود. برای همین زندگی در خارج بیشتر از هر کلاسی بر روی زبان شما تاثیر می‌گذارد. البته منظورم این نیست که حتما باید با یک دانشجوی اسکاتلندی هم‌خانه شوید. بلکه می‌خواهم بگویم بعد از نیم یا یک ساعت تمرین، نباید خسته شوید و به زبان مادری بازگردید. وقتی حرف زدن دشوار می‌شود، تازه دارید مطالب جدید می‌آموزید.

3- گوش کنید، همان اندازه که حرف می‌زنید!

یک سال بعدازآن مهمان ژاپنی (ماکوتو کیتاواکی)، با دو آلمانی به نام‌های لینا و مارتین آشنا شدم. انگلیسی آن‌ها خیلی خوب بود و حرف زدن من هم راه افتاده بود. اما آنجا متوجه نکته عجیبی شدم. من می‌توانستم به‌طور واضح در مورد تفاوت کاپیتالیسم و سوسیالیسم صحبت کنم. اما یک کلمه از حرف‌های آن‌ها را نمی‌فهمیدم. به خودم دلداری می‌دادم که آن‌ها آلمانی هستند و لهجه‌شان خوب نیست. اما این اتفاق بارها و بارها برایم تکرار شد. (هنوز دوست اسکاتلندی خود را ملاقات نکرده بودم.) متوجه شدم من تنها حرف کسانی را می‌فهمم که انگلیسی‌شان خیلی خوب نباشد. به‌خصوص وقتی به پادکست‌های انگلیسی گوش کردم، فهمیدم من می‌توانم حرف بزنم، اما نمی‌توانم بشنوم!

این‌که به یک ویدیو تنها به خاطر انگلیسی بودنش گوش بدهید، کمکی نخواهد کرد. بعد از دو دقیقه خسته می‌شوید و ویدیو را می‌بندید.

بعدازآن بود که از هر ابزار ممکن برای شنیدن استفاده کردم. فیلم، سریال، یوتیوب، اخبار انگلیسی و هر چیز دیگر. البته این‌که به یک ویدیو تنها به خاطر انگلیسی بودنش گوش بدهید، کمکی نخواهد کرد. بعد از دو دقیقه خسته می‌شوید و ویدیو را می‌بندید. اما اگر ویدیو در مورد موضوع موردعلاقه‌تان باشد، با اشتیاق آن را دنبال می‌کنید. بعد از چند دقیقه یادتان می‌رود که می‌خواستید زبان یاد بگیرید. تنها از ویدیو لذت می‌برید. آموزش در ناخودآگاه شما اتفاق می‌افتد. اقتصاد، حیوانات، فناوری، نجوم و سریال‌های کمدی موضوع موردعلاقه من بود. ویدیوی نقد و بررسی آیفون جدید را نمی‌دیدم که چند لغت تازه یاد بگیرم. واقعا دوست داشتم در مورد محصول جدید اپل بدانم. لغات به‌آرامی به پستوی ذهن می‌خزیدند. بدون آن‌که متوجه باشم.

4- به زبان انگلیسی فکر کنید!

روزهای اول، انگلیسی حرف زدن فرایندی دردناک بود. باید می‌کوشیدم تا جملات فارسی را به انگلیسی ترجمه کنم و بعد جواب آن‌ها را به فارسی برگردانم. سرم درد می‌گرفت و زود خسته می‌شدم. دقیقا به همین دلیل است که تمرین‌های هفته‌ای یک ساعت، باعث پیشرفت زبان شما نمی‌شود. چون فارسی را به انگلیسی و انگلیسی را به فارسی برگردانده‌اید. یادگیری واقعی زمانی رخ می‌دهد که در ذهن خود جملاتی انگلیسی بیافرینید. طول می‌کشد تا این اتفاق در ذهن شما شکل بگیرد.

زبان انگلیسی

بهترین شخص برای تمرین زبان خود شما هستید.

شاید راحت‌ترین قسمت تمرین زبان همین مرحله باشد. در تنهایی خود و وقتی دارید به موضوعی فکر می‌کنید، سعی کنید این کار را به زبان انگلیسی انجام دهید. به‌خصوص که شما از خودتان خجالت نمی‌کشید. با خیال راحت اشتباه کنید، مهم نیست. مهم این است که چیزی در مغز شما از خواب بیدار شود. تنها در این صورت است که می‌توانید حدود نیم ساعت بدون مکث در مورد نظریات اقتصادی خود حرف بزنید، یا از برند محبوبتان دفاع کنید. این کار به بیش از یک یا چند جمله ترجمه‌شده نیاز دارد. لازم است که جملات از ذهنتان بجوشند. پس قدر زمان‌های تنهایی، وقتی در تاکسی نشسته‌اید، صف نانوایی و زمان‌های مرده در حمام را بدانید.

5- لذتی بالاتر از خواندن نیست!

وقتی انگلیسی حرف می‌زنید، تنها از کلماتی استفاده می‌کنید که می‌دانید. وقتی کسی دیگر انگلیسی حرف می‌زند، شاید 10 یا 20 درصد از کلماتش را ندانید. اما برای آن‌که به محتوای کلام لطمه وارد نشود از آن‌ها به‌سادگی می‌گذرید. اما وقتی یک متن انگلیسی می‌خوانید، می‌توانید بر روی کلمات جدید مکث کنید. معمولا یک نویسنده دایره‌لغاتی شخصی دارد. برای همین اگر با کلمات ده صفحه اولِ کتاب آشنا شوید، خواندن باقی متن ساده‌تر می‌شود.

اگر کلمه مهم و پرکاربرد باشد، به‌طور طبیعی بارها با آن برخورد می‌کنید. به‌این‌ترتیب یادگیری کلمه به‌صورت خودکار رخ خواهد داد.

باز هم از تجربه شخصی خودم می‌گویم. لغات جدید را بر روی فلش کارت ننویسید. آن‌ها را تمرین نکنید. از اپلیکیشن‌های تمرین و مرور استفاده نکنید. جعبه لاینتر نخرید. تنها معنی کلمه را چک کنید و از روی آن بگذرید. اگر کلمه مهم و پرکاربرد باشد، به‌طور طبیعی بارها با آن برخورد می‌کنید. به‌این‌ترتیب یادگیری کلمه به‌صورت خودکار رخ خواهد داد. این کار یک فایده دیگر هم دارد. لغات به ترتیب پرکاربرد بودن در ذهنتان منظم می‌شوند. مثلا درمی‌یابید که کلمه Naive از کلمه Ingenuous پرکاربردتر و برای مکالمه عادی مناسب‌تر است. با این تمرین حرف زدن شما « کلاس‌زبانی » جلوه نمی‌کند. فرض کنید یک نفر در خیابان به شما بگوید «اگر دهنده را انصاف بودی و خواهنده را قناعت، آتش فاقه فرومی‌نشست و رسم سوال از جهان برمی‌خاست.» احتمالا وحشت‌زده از آنجا می‌گریزید! این جمله اشتباه نیست، اما کسی در بازار این شکلی حرف نمی‌زند.

6- از نوشتن غافل نشوید!

آن روزها (و حتی امروز) نوشتن بزرگ‌ترین نقطه‌ضعف من بود. با دوستان زیادی انگلیسی حرف زده‌ بودم، فیلم‌های زیادی دیده‌ و وقت زیادی را برای خواندن متون انگلیسی صرف کرده‌ بودم. اما اگر می‌خواستم یک نامه کوتاه بنویسم، دوباره به روزهای قبل از آشنایی با ماکوتو باز می‌گشتم. باید مدام املای کلمات را چک می‌کردم و هر بار عصبانی می‌شدم. چرا می‌گویند e و می‌نویسند ou؟ کلمه در ذهنم وجود داشت اما موقع نوشتن میان oها، aها و uهایی که درنهایت باید صدای e بدهند، گم می‌شدم.

زبان انگلیسی

حتی مردم بومی انگلستان هم ممکن است از توانایی نوشتن بی‌بهره باشند.

مشکل از من نبود. ضعف من در نوشتن توجیهی طبیعی داشت. الان نزدیک به 10 سال است که هرروز متون فارسی می‌نویسم. در این مدت بیش از 20 هزار صفحه مطلب نوشته‌ام. یعنی به‌اندازه 100 جلد کتاب 200 صفحه‌ای. اما هنوز فارسی نوشتنم پرخطا است. توجه کنید که تمام مردم ایران می‌توانند فارسی حرف بزنند. اما نوشتن یک فن است. هنری است که باید آن را یاد گرفت. اگر می‌خواهید در نوشتن پیشرفت کنید، باید دست‌کم روزی یک صفحه مطلب بنویسید. بد نیست مطلب خود را در نوت‌پد تایپ کنید و بعد به محیط Word بیاورید و اشتباهات خود را بیابید. همچنین اگر می‌خواهید به زبان انگلیسی چت کنید، از ویرایش خودکار صفحه‌کلید استفاده نکنید. کلمه را کامل تایپ کنید. بگذارید رفته‌رفته املای صحیح در مغز شما حک شود.

7- اول ساختار، بعد دستور زبان

بسیاری از آدم‌هایی که می‌خواهند زبان یاد بگیرند، وقت خود را با گرامرهای پیچیده و حوصله‌سوز تلف می‌کنند. اما همین آدم‌ها وقتی می‌خواهند حرف بزنند، هیچ‌کدام از قواعدی را که خوانده‌اند، به یاد نمی‌آورند. همه شما می‌توانید تفاوت عبارت‌های «قبل از آن‌که بیایی، با پدرت صحبت می‌کردم.» و «قبل از آن‌که بیایی، با پدرت صحبت می‌کنم.» را درک کنید.

همه شما می‌توانید تفاوت عبارت‌های «قبل از آن‌که بیایی، با پدرت صحبت می‌کردم.» و «قبل از آن‌که بیایی، با پدرت صحبت می‌کنم.» را درک کنید.

برای درک این دو ساختار نیازی به دانستن دستور زبان فارسی ندارید. حتی شاید ندارید چرا عوض کردن فعل می‌کردم با می‌کنم معنای جمله را تغییر می‌دهد. اما هرگز این دو جمله را بجای هم به کار نمی‌برید. لازم است انگلیسی حرف زدن شما هم همین‌طور طبیعی باشد. با جدول زمان افعال نمی‌توانید روان صحبت کنید. باید احساس جملات را درک کنید.

مثال

فرض کنید به دلیلی می‌خواهید توضیح بدهید که قیمت محصولات کشاورزی «باید» ثابت بماند. قصد ندارید یک پیشنهاد خیرخواهانه بدهید. بلکه می‌خواهید بگویید اگر قیمت‌ها ثابت نماند مشکلات زیادی پیش می‌آید. اولین جمله‌ای که به ذهن من می‌رسد چیزی شبیه به این است:

"Agricultural prices will have to be maintained."

اما اگر می‌خواستم جمله را کلمه به کلمه از فارسی به انگلیسی برگردانم نتیجه چیزی شبیه به این می‌شد.

"The prices of agricultural goods should maintained."

جمله دوم اشتباه است. مهم نیست چرا. جمله زشت است. زمخت است. توی ذوق می‌زند. اصلا مهم نیست که قواعد زبانی چیست. یادتان می‌آید حتی وقتی دستور زبان فارسی را برایمان توضیح می‌دادند چه عذابی می‌کشیدیم؟ ما می‌دانستیم «خواهد رفت» درست است نه «خواهد برود». همچنین می‌دانستیم «می‌خواهد برود» درست است، نه «می‌خواهد رفت». چرا؟ مهم نیست!

حالا فرض کنید می‌خواهید جمله اول را منفی کنید. چه‌کار می‌کنید؟ می‌گویید will not have to be یا will have not to be؟ اگر بجای گرامر ، ساختار در ذهن شما نقش بسته باشد، برای پیدا کردن جواب لحظه‌ای درنگ نمی‌کنید.

برای هر کاری انگیزه لازم است!

باید باور کنید که به زبان انگلیسی نیاز دارید. انگلیسی کلیدِ درِ تجارت با دنیا است. حتی اگر نمی‌خواهید با دنیا کار کنید، به وقتی فکر کنید که دیگر چشمتان بر روی زیرنویس فارسی فیلم‌ها نمی‌دود. روزنامه می‌خوانید. اخبار می‌بینید. آخرین کتاب ریچارد تالر را کمی بعد از انتشار مطالعه می‌کنید و در ترجمه‌های نادرست گم نمی‌شوید. به مسافرت‌هایی فکر کنید که می‌توانید بروید. فقط کافی است حجم ویکی‌پدیای انگلیسی و فارسی را مقایسه کنید. بعد از آن که زبان یاد بگیرید می‌توانید در مورد هر چیزی که فکر کنید ده‌ها مقاله بخوانید و ویدیو ببینید.

این روزها وقتی از سر کار برمی‌گردم، هدفونم را در گوشم می‌گذارم و به سخنرانی اقتصاددان‌های معروف گوش می‌دهم. سخنرانی‌ای که همین دیروز ضبط شده است. داغ و تازه! وقتی در این سخنرانی‌ها به یک نکته هیجان‌انگیز برمی‌خورم، به ماکوتو کیتاواکی فکر می‌کنم. به آن روز که با هم به موزه هنرهای معاصر رفتیم و من از این‌که نمی‌توانستم در مورد مجسمه موردعلاقه‌ام (اثر رنه ماگریت) حرف بزنم خجالت کشیدم. او فقط ده روز در ایران بود. اما زندگی‌ام را برای همیشه تغییر داد.

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.

تیترِ یک

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار