۱۳ روشی که دیگران را به سرمایهگذاری عاطفی در کار شما ترغیب میکند- بخش دوم
این مقاله در ادامه مقاله قبل در مورد روشهایی است که شما میتوانید با آنها دیگران را برای سرمایهگذاری عاطفی در اهداف خود ترغیب کنید. اگر مقاله قبلی را نخواندهاید، بهتر است پیش ادامه، آن را در لینک زیر یا در اینجا بخوانید. در مقاله پیشین حکایت ما گرگهای تنها و دنیایی که در آن
این مقاله در ادامه مقاله قبل در مورد روشهایی است که شما میتوانید با آنها دیگران را برای سرمایهگذاری عاطفی در اهداف خود ترغیب کنید. اگر مقاله قبلی را نخواندهاید، بهتر است پیش ادامه، آن را در لینک زیر یا در اینجا بخوانید.
در مقاله پیشین حکایت ما گرگهای تنها و دنیایی که در آن گرگهای تنها شانس کمی را برای موفقیتهای بزرگ دارند، گفتیم. باید این تنهایی را کنار بگذاریم و رهبر باشیم. رهبری دوستداشتنی که دیگران نهفقط به خاطر احترام یا ثروت ما را دوست دارند، بلکه به خاطر خود و اهدافشان که با شما مشترک است، با شما و برای شما کار میکنند. ادامه روشهایی که در مقاله قبل گفتهایم چنین هستند.
۶- تمام انرژی، پول و مهارتهای خود را روی اهداف مربیتان بگذارید
سرمایهگذاریهای کوچک به بهبودهای روانی بزرگ ختم میشوند. از کمترین انرژی و تکانه خود استفاده کنید. پیروزیهای کوچک، اعتمادبهنفستان را بالا میبرند و درنهایت شما را به پیروزی بزرگ میرسانند. برنده شدن در اصل این است که شما چگونه اعتمادبهنفس کسب میکنید. لازم است چیزها را کاملا متفاوت ببینید. شما باید خود را با حقیقت قانع کنید. حقیقتی که دوست داشتید آشکارا ببینید. این، راهحل است.
شما وقتیکه زندگیتان را برای دیگران صرف کنید، میتوانید هر چیزی که میخواهید را داشته باشید. شما نمیتوانید روابط خود را بر پایه اغوا کردن تا معاملهکردن بنا کنید. لازم است روی دیگران سرمایهگذاری کنید و واقعا خودتان در آن رابطه جانفشانی کنید.
پرشهای بزرگ و رشد توانی فقط در تجمیع و همکاری به دست میآیند.
پرشهای بزرگ و رشد توانی فقط در تجمیع و همکاری به دست میآیند. شما باید در مورد نتایجی که مربیتان دنبال میکند عاطفی برخورد کنید. باید پیش از درک شدن، خود، درک کنید. برای چنین کاری لازم که شنونده و بیننده خوبی باشید. مربی شما چه میخواهد؟ چرا چنین چیزی برایش مهم است؟ چگونه میتواند به آنجا برسد؟ چگونه شما میتوانید مهارت و ذکاوت خود را در اختیار او بگذارید؟ مایل هستید چه چیزی بدهید که به او کمک کنید برنده شود؟
۲ گام یا 50 گام؟
آیا مایل هستید چند وقتی آرزوهای خود را کنار بگذارید؟ آیا آنقدر برد فکری دارید که دریابید این سریعترین راه برای این است که کسی که میخواهید شوید؟ یا نمیتواند بلندمدت فکر کنید و فقط 2 گام آینده را میبینید؟ چرا به 50 گام آینده فکر نمیکنید؟ این رابطه میتواند شما را ۵۰ گام در همان زمانی که شما به ۲ گام فکر میکنید، پیش ببرد.
ارتقا و توسعه روابط به شما اجازه میدهد به میدانها بزرگ وارد شوید.
اگر شما ۶ تا ۱۲ ماه تمام تمرکز خود را روی اهداف مربیتان بگذارید، بهاندازه دههها تجربه کسب خواهید کرد. این تجارب در چیزهای بسیار بزرگتر و اقناعکنندهتر از کاری که شما الان میتوانید انجام دهید، نتیجه میدهند (البته به شرطی که مربی بزرگی داشته باشید).
ارتقا و توسعه مهارتها یکچیز است و روابطی که به شما اجازه میدهد به میدانها بزرگ وارد شوید چیز دیگری است. هر چه بتوانید مربی خود را در موقعیت بهتری قرار دهید، موقعیت شما بهتر خواهد شد.
۷- هر چه میبینید و میفهمید را بنویسید و منتشر کنید
نوشتن، افکار شما را منظم و روشن میکند. نوشتن، چگونگی فکر کردن ما به موضوع و مال خود کردن آن است. نوشتن ما را توانا میکند که بفهمیم درباره آنچه میخواهیم یاد بگیریم، چه چیزی میدانیم و چه چیزی نمیدانیم.
همانگونه که از بودن در کنار آدمهای موفق، بینش خوبی کسب میکنید، شما باید دانستههای خود را نیز مستند کنید. دفترچه یادداشت خود را با دانش، مفاهیم، ایدهها و بینشهای خود پر کنید. هر چه هست را بنویسید. هر چه خوب، هر چه بد و هر چه زشت.
مثلا اگر دارید چیز کمیابی را یاد میگیرید، چیزی از که آدمهای کمی به آن دسترسی دارند، چیزی که پشت پرده بسیاری از اتفاقات را یادتان میدهد، کمی به خود توجه کنید. چه میبینید؟ چه یاد میگیرید؟ چگونه بهعنوان بودن در بخشی از چیزی بزرگتر، رشد میکنید؟
ر دوره شاگردی شما ایدهها، ذهنیتها، نگاه و برند خود را درحالیکه آموزش میبینید، توسعه دهید.
چه چیزی درباره خود یاد میگیرید؟ چگونه نگاه شما به جهان تغییر میکند؟ بر پایه آنچه یاد میگیرید، اگر شما جای مربیتان بودید چه چیزهایی را تغییر میدادید؟ چگونه کارها را متفاوت انجام میدادید؟ چگونه کارها را یکسان انجام میدادید؟ چقدر بابت این تجارب ممنون هستید؟ چگونه به اینجا رسیدید؟ به کجا میروید؟
چه روابط و بینشهایی را با کار روی این پروژه در هفته پیش به دست آوردهاید؟ درباره مردم و ابداعات آنها چه چیزی یاد گرفتهاید؟ افرادی که در جای شما هستند، چهکارهای اشتباهی انجام میدهند؟
فقط یادداشت پژوهشی برندارید. ایدهها و دیدگاههای خود را بهصورت آنلاین منتشر کنید. بهترین جا برای تمرین آنها، فضاهای عمومی است. در دوره شاگردی شما ایدهها، ذهنیتها، نگاه و برند خود را درحالیکه آموزش میبینید، توسعه دهید. در همین حال هم شما برند مربی خود را توسعه میدهید و قدردانی میکنید.
۸- هر چه یاد میگیرید در زندگی و کسبوکار خود به کار برید
اگر شما با فرهنگ محیطی که در آن قرار دارید، تغییر نکنید، دارید مقاومت میکنید. شما باید خود را کاملا غرق کنید و این به معنی از دست دادن بنیادهای خودتان نیست. معنی آن این است که شما سازگار پذیرید. یاد میگیرید که از دانستههای خود استفاده کنید نه اینکه ذهن خود را با اطلاعات پر کنید.
عقل، دانشی است که بهدرستی استفادهشده است. افراد کمی عاقل هستند. بسیاری از مردم فقط به دنبال اطلاعات صرف میگردند. آنها بهسرعت پیشرفت نمیکنند چون واقعا یاد نمیگیرند. آنها واقعا یاد نمیگیرند زیرا دانستههای خود را استفاده نمیکنند.
یادگیری واقعی، الگوها را عوض میکند. برای آن لازم است تغییرات دائمی در نگاه شما به جهان و عملکرد شما در آن رخ دهد. اگر رفتار و جهانبینی شما تغییر نکند، یعنی چیزی یاد نگرفتهاید. شما باید از هر چه یاد میگیرید برای تغییر خود استفاده کنید. با تغییر خود، شما همهچیز را برداشته و بهبود خواهید داد.
یکی از چیزهایی که در محیط کار باید یاد بگیرید این است که عادت کنید عادات خود را عوض کنید.
دوباره تکرار میکنیم که این مسئله درباره این نیست که هویت خود را گم بکنید. برعکس این یعنی اینکه اجازه دهید بهترین تجارب شما، شما را شکل و تغییر دهند؛ یعنی باید منعطف و شکلپذیر باشید. باید ذهنی رشد محور داشته باشید. باید عادت کنید عادات خود را عوض کنید و دائما کار کنید.
هر چه بیشتر دانستههای خود را استفاده کنید، مغزتان سریعتر تغییر میکند. اگر مغز خود را حتی با اطلاعات خوب دائما پر کنید و استفاده نکنید، ذهنتان مریض خواهد شد. شما در درون خود تقلب و ریاکاری خواهید دید. در این حالت میدانید باید چهکار کنید اما کاری نمیکنید.
۹- تمام اعتبار موفقیت خود را به دیگران بدهید
اگر موفقیت بزرگی کسب کنید بهتر است تمام اعتبار و دلیل موفقیت را به کسانی نسبت دهید که شما را به اینجا رساندهاند. شما میتوانید به آدمها، برای کارهایشان پول بدهید؛ اما بزرگترین پرداختی که میتوانید به آنها انجام دهید این است که اعتبار موفقیت خود را به آنها بدهید.
اگر فروتن بمانید و نگذارید مزاحمهای خارجی قضاوت و حس امنیت شما را آلوده کنند، همچنان خواهید توانست با دیگران مرتبط بمانید. این اساس رهبری است. اینگونه میتوانید همواره شخصی دوستداشتنی باشید. شخصی که دیگران دوست دارند موفق شود، زیرا شما تجسم بزرگترین آرزوها و ارزشهای آنها میشوید.
۱۰- پسازاینکه ارتباط و اعتماد ایجاد کردید، از اهدافتان بگویید
پسازاینکه خودتان را بهعنوان یک دهنده به دیگران شناساندید که همواره بیش از آنکه بگیرید، میدهید و اهدا میکنید، از دیگران کمک بخواهید. شما احتمالا از سیل افرادی که به کمکتان میآیند متعجب خواهید شد.
شاید متوجه نباشید هنگامیکه دهنده هستید، دیگران روی شما سرمایهگذاری عاطفی میکنند. عواطف، افراد را تغییر میدهد. عواطف رفتارهایی فراتر از منطق را به آنها دیکته میکند. راستش انسانها موجوداتی عقلایی نیستند. آنها بیشتر بر پایه احساسات عمل میکنند.
وقتیکه ارتباطات عمیقی با بقیه برقرار میکنید، یک پیوند عاطفی قوی شکل میگیرد. اینکه ببینند شما موفق میشوید برایشان مهمتر از موفقیت خودشان خواهد بود. این عصاره یک رهبری و آموزگاری واقعی است. شما برای کسانی که کمکتان میکنند موفقیت بیشتری آرزو میکنید تا خودتان.
۱۱- اهدافتان را با اهداف دیگران یکپارچه کنید
در طول کار شما شروع به یکپارچه کردن اهداف خود با اهداف دیگران خواهید کرد. با همین کار، شما ۱۰ تا ۲۰ سال به موفقیت نزدیکتر میشوید. ناگهان خواهید دید پروژههای شما دههها فراتر از چیزی هستند که پارسال انجام میدادید. شما روی تجارت خود کار میکنید اما پروژههایی که دیگران انجام میدهند بسیار وسیعتر و بزرگتر از پروژه شما میشوند.
دلیل آن ساده است. ایدههای شما و ایدههایی آنهایی که از شما یاد گرفتهاند همدیگر را تقویت میکنند و با هم سینرژی دارند. آنها لطفی در حق شما نمیکنند. شما یکی از آنها میشود. آنها و بسیاری دیگر احترام فراوانی به شما و کارتان قائل میشوند و این یک سرمایهگذاری عاطفی بزرگ از جانب آنها است.
بدون اینکه متوجه باشید، خود را بهعنوان یک متخصص و مدیر جا انداختهاید.
حتی بدون اینکه متوجه باشید، خود را بهعنوان یک متخصص و مدیر جا انداختهاید. شما این کار را هنگام کمک به آنها، نوشتن و منتشر کردن ادراکات خود و هنگام عمل کردن به دانستههای خود انجام دادهاید.
در این موقعیت فقط شما مهم نیستید. بلکه کسانی که با شما کار میکنند، مهم هستند. شما الان بخشی از یک دلیل بزرگ هستید.
۱۲- همکاری سینرژیک ایجاد کنید
وقتی به خلاقیت نیاز دارید باید از بقیه کمک بگیرید. یکی از استراتژیهای موفقیت گوگل، تفکر ۱۰ برابر است. وقتی گوگل میخواهد کاری انجام دهد به این فکر میکند که چطور مثلا سرویس موتور جستجوی خود را ۱۰ برابر بهتر نکند و نه مثل بسیاری شرکتها مثل اپل یا مایکروسافت فقط ۱۰ درصد بهتر.
وقتی شخصی متوجه میشود که میتواند با مهارتها و تواناییهایش تغییرات بزرگی ایجاد کند، زمانی است که ۱۰ برابر فکر کرده است. افراد، چنین کاری با تشکیل تیم، واگذاری یا پاک کردن بخشهای زندگی خود که باعث میشود به مسئله اصلی نرسند، انجام میدهند.
وقتی گوگل میخواهد کاری انجام دهد به این فکر میکند که چطور کار خود ۱۰ برابر بهتر نکند و نه مثل بسیاری شرکتها فقط ۱۰ درصد بهتر.
تفکر ۱۰۰ برابر وقتی رخ میدهد که دو فرد با تفکر ۱۰ برابر دور هم جمع میشوند تا جهانی دیگر بسازند. وقتی دو هدف یکی شوند، حاصل بزرگتر از مجموع خواهد بود. شما چنین کاری را فقط در صورتی میتوانید بکنید که سریع یاد بگیرید و مایل باشید هر چیز غیر بهینه در زندگی خود از جمله دیدگاهها و محدودیتها را از بین ببرید.
اگر اهدافتان یکی باشند میتوانید چندین پروژه را همزمان اجرا کنید و ارتباط بین چیزها را بیشتر و سریعتر درک کنید. با این کار خواهید دید که ناگهان ایدهای به ذهنتان خطور میکند که میتواند یک تجارت، کتاب یا یک محصول باشد.
۱۳- وقتی موفق شدید، مبانی و ارزشهای بنیادی را فراموش نکنید
در همه زمانها با هر گام موفقیتآمیزی شما باید روی «چرایی» و «چگونگی» کار خود بمانید. نباید این مبانی را فراموش کنید. شما باید همهچیز را در نظر داشته باشد. حتی اگر نگاه شما بزرگشده و تغییر کرده است، نباید فراموش کنید چه ارزشهایی را دنبال میکردهاید. هیچوقت این مبانی را از ذهن دور نکنید. این مبانی شامل چیزهایی دیگری نیز هستند مثل سلامتی (غذا، ورزش و خواب)، ذهن (یادگیری، تفکر، نوشتن و درس دادن) و روابطتان (دوستان و خانواده).
آنها به دلیلی که برای هدفشان دارند، معتاد میشوند و مهمترین بخشهای زندگی خود را در این فرآیند از دست میدهند.
باید مواظب خودتان باشید. بسیاری از مردم پس از مدتی، دیگر روی خود سرمایهگذاری نمیکنند. آنها دیگر خود و سلامتی خود را در اولویت اول نمیگذارند. آنها به دلیلی که برای هدفشان دارند، معتاد میشوند و مهمترین بخشهای زندگی خود را در این فرآیند از دست میدهند. آنها سلامتی خود را از دست میدهند. ارزشهای خود را میبازند، ارتباطشان با خود، خانواده و چرایی آغاز مسیر را از دست میدهند.
نتیجهگیری
هر کارآفرینی باید یکسوم روزهایش را واقعا خالی نگاه دارد؛ یعنی واقعا باید یکسوم از روزهای خود را از هر چیز مربوط به کار خالی کنید تا بتوانید در روزهای کاری خوب تمرکز داشته باشید.
هنگامی که استراحت میکنید بهترین ایدهها به ذهنتان خواهد آمد. وقتی استراحت میکنید، شما به ناخودآگاه خود اجازه میدهید که حل مسائل را به عهده بگیرد؛ زیرا شما آنچه باید بدانید را میدانید. در این ساعات خالی روی نتیجه متمرکز نیستید. پس باید بگذارید ذهنتان کار خودش را بکند و ناخودآگاهتان شما را موفق کند.
نظرات