راز موفقیت: سؤال بپرسید
وقتی ما به دنیا میآییم، تقریبا هیچچیزی از جهان نمیدانیم. وقتی کمی بزرگ میشویم و حرف زدن یاد میگیریم، میفهمیم یک راه خوب برای سردرآوردن از زیروبم جهان، سؤال پرسیدن است. گاهی آنقدر سؤال میپرسیم که والدین و اطرافیان را خسته میکنیم. سؤال پرسیدن نهفقط در کودکی بلکه در دنیای بزرگسالی هم اهمیت بسیاری دارد.
وقتی ما به دنیا میآییم، تقریبا هیچچیزی از جهان نمیدانیم. وقتی کمی بزرگ میشویم و حرف زدن یاد میگیریم، میفهمیم یک راه خوب برای سردرآوردن از زیروبم جهان، سؤال پرسیدن است. گاهی آنقدر سؤال میپرسیم که والدین و اطرافیان را خسته میکنیم.
سؤال پرسیدن نهفقط در کودکی بلکه در دنیای بزرگسالی هم اهمیت بسیاری دارد. تحولات و اختراعات بزرگ در جهان با سؤالها به وجود آمدهاند. سؤالهایی که کسی پرسیده است و کسی به دنبال یافتن پاسخ آن رفته و با این پاسخ جهان تغییر کرده است.
کودکان پر سؤال، بزرگسالان پر جواب
در کودکی ما پر از کنجکاوی هستیم. روزانه ۳۰۰ سؤال از پدر و مادر و اطرافیان خود میپرسیم. ما در آن زمانی چیز زیادی از دنیا نمیدانیم. حتی نمیدانیم چه سؤالهایی را نباید پرسید. اینهمه سؤال میکنیم که بفهمیم در جهان اطرافمان چه میگذرد.
از همان زمان چیزی در ناخودآگاهمان به ما میگوید تنها روش پیدا کردن راه زندگی سؤال پرسیدن است. با سؤال پرسیدن ما میتوانیم با شرایط کنار بیابیم و راههای جدیدی را برای همکنش با جهان بیابیم.
در مدرسه ما یاد میگیریم پاسخها ارزشمندتر از سؤالها هستند.
پس از کمی که بزرگتر شدیم تعداد سؤالهای ما کمتر میشوند. بخشی از آن بهاینعلت است که دیگر آنقدرها هم با جهان اطرافمان غریبه نیستیم. علت دیگرش این است که تا جایی که میتوانیم خود پاسخ سؤالها را مییابیم و دیگر لازم نیست از دیگران بپرسیم.
اما مشکلی که ایجاد میشود این است که در مدرسه ما یاد میگیریم پاسخها ارزشمندتر از سؤالها هستند. در ذهن ما اینگونه القاء میشود که همه میتوانند سؤال بپرسند؛ اما همه نمیتوانند پاسخها را بیابند. پس دانستن یا یافتن پاسخها مهمتر از سؤال پرسیدن صرف است؛ اما آیا واقعا این حرف درست است؟
آموزش بی سؤال
مستقل از درست یا غلط بودن این گزاره، ما در مدرسه یاد میگیریم که کمتر سؤال بپرسیم. این سؤال نپرسیدن در ترکیب با ذهن تنبل ما در نهایت به این میرسد که ما دیگر سؤال نمیپرسیم. لااقل سؤالهای سخت نمیپرسیم.
حتی اگر چنین سؤالهایی پرسیدیم بهمحض اینکه بفهمیم حل آنها سخت است و خود مستلزم پاسخ دادن به بسیاری سؤالهای دیگر است، دیگر آن را رها میکنیم. انگار که چنین سؤالی از ریشه وجود نداشته است.
مدرسهها به ما یاد میدهند که پاسخها مهمتر از پرسشها هستند؛ اما نکته اینجاست که پاسخها خودبهخود به وجود نمیآیند. پاسخها خود را به کسانی نشان میدهند که سؤال میپرسند، نا-راحتیها را تحمل میکنند و در نهایت پاسخها را مییابند.
ما در مدرسه به اشتباه میآموزیم که پاسخها ارزشمندتر از سؤالها هستند. اما ما با سؤال پرسیدن است که رشد و پیشرفت میکنیم.
بهعنوان افرادی بالغ بسیاری از رهبران و مدیران شرکتها این فرهنگ پاسخمحور را زنده نگاه میدارند. لااقل تا زمانی که با چنین فرهنگی کارها همچنان پیش میروند، آنها سعی میکنند این فرهنگ پاسخمحور را حفظ کنند.
اما راستش با کمی بررسی درباره زندگی و سبک مدیریتی رهبران شرکتهای خلاقی مثل گوگل، پیاندجی (P&G)، سامسونگ و حتی اپل، میتوانیم بفهمیم که آنها باید سؤال بپرسند. سؤالهایی چالشبرانگیز. باید ریسک چالش را بپذیرند. وگرنه در جا خواهند زد.
مهارت سؤال پرسیدن
این مدیران تلاش میکنند مهارت سؤال پرسیدن را همواره در خود زنده نگاه دارند. البته نهفقط سؤال پرسیدن. بلکه فهمیدن اینکه چه سؤالهایی سختتر و مهمتر هستند، سؤالهایی که ساختارشکن، عاطفی و نا-راحت هستند.
این مدیران برای اینکه یک فرهنگ خلاق سازمانی ایجاد کنند، کارکنان و اطرافیان خود را نیز تشویق میکنند که همواره چنین سؤالهایی بپرسند.
یعنی برعکس مدرسهها که به پاسخها ارزش بیشتر قائل میشدند، این افراد میدانند که برای خلاقیت و پیشرفت باید به سؤالها بیشتر اهمیت بدهند. هر چقدر هم سؤالها سخت، عمیقتر و چالشبرانگیزتر باشند، بهتر است.
یک سؤال محور تمام ابتکارات و پیشرفتهای گوگل است: چگونه میتوانیم ده برابر بهتر شویم؟
سپس این افراد به دنبال پاسخ این سؤالها میگردند. پاسخها نیز عموما پنهان هستند و فقط خود را به جویندگان نشان میدهند. آنها برای اینکه بتوانند دنبال پاسخها بگردند، دائما تلاش میکنند چند مهارت کلیدی را در خود تقویت کنند: مهارت مشاهده، شبکهسازی، آزمایش و تفکر دائمی همراه با سه مهارت پیشین.
برای این رهبران سؤال پرسیدن به معنای پایان نیست؛ بلکه نقطه تلاقی است که در آن یک راهحل جدید خود را نشان میدهد. لحظهای که حقیقت روشن میشود و احتمالا جهان تغییر میکند.
رهبری با سؤالها
بگذارید چند مثال از آنچه گفتیم بیاوریم.
آلن لفلی
آلن لفلی (Alan G. Lafley)بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۹ مدیرعامل هولدینگ پروکتر و گمبل (Procter & Gamble or P&G) بود. این هولدینگ صاحب برندهای بهداشتی مشهور بسیاری همچون تیغهای اصلاح ژیلت (Gillette)، مسواک و خمیردندان اورالبی (Oral B)، خمیردندان کرست (Crest)، پودر رختشویی تاید (Tide)، شامپوهای هد اند شولدرز (Head & Sholders) و پمپرز است.
آلن لفلی برای ایجاد تغییرات و رشد شرکت از یک سؤال الهام گرفت: چه چیزی مشتریهای ما را شادکام میکند؟ این سؤال کلی و بسیار گسترده است. وقتی به پاسخ آن فکر میکنید، تصویر روشنی هم ایجاد نمیشود. یافتن پاسخ آن واقعا یک چالش است.
آلن لفلی برای ایجاد تغییرات و رشد شرکت از یک سؤال الهام گرفت: چه چیزی مشتریهای ما را شادکام میکند؟
او برای یافتن پاسخ این سؤال به کشورهای گوناگون سفر کرد. به خردهفروشیها و خانه مصرفکنندگان سر زد تا خود کاربری محصولاتشان را ببیند و حرفهای مصرفکنندگان را بشنود.
با این کار او شخصا میتوانست بفهمد که امروز چه چیزی مشتریانشان را شادکام میکند و فردا ممکن است چهکاری دیگری آنها را شادکام نگاه دارد.
جمعآوری این تعداد از دیدگاههای مشتریان هنگامیکه او مدیرعامل شرکت شد، نقش مهمی در پیشرفت شرکت داشت. هنگامیکه او مدیرعامل شد با شعار «مشتری رئیس است» جان تازهای به شرکت داد و برندهای جدید و خلاقانه تازهای معرفی کرد.
دیوید نیلمن
دیوید نیلمن (David Neeleman) بنیانگذار خطوط هوایی آزول (Azul Airlines) در برزیل است. این خطوط هوایی برخلاف دو خط هوایی دیگر برزیل بلیتهای ارزان و خدمات خوب ارائه میدهد؛ اما برای پیشرفت آن مشکلی وجود داشت.
فرودگاه شهر سائوپائولو یک ساعت با خود شهر فاصله داشت. اتفاقی که در این میان میافتاد این بود که کرایه تاکسی از داخل شهر به فرودگاه بیشتر از قیمت بلیت پروازهای این شرکت به هر جای برزیل میشد.
دیوید نیلمن برای حل این مسئله یک سؤال چالشبرانگیز پرسید: چرا ما یک سیستم اتوبوسرانی از داخل شهر به فرودگاه ایجاد نکنیم؟
مدیرعامل و بنیانگذار شرکت آزول وقتی مشکل را دید از خود پرسید« چرا یک سیستم حملونقل اتوبوسی راهاندازی نکنیم؟
همکاران وی و مدیران زیردست او با این کار مخالفت کردند. نظر آنها این بود که ما کارمان خطوط هوایی است. ایجاد یک سیستم اتوبوسرانی کار ما نیست.
اما دیوید لیمن علیرغم اینکه چنین کاری برای یک شرکت هواپیمایی بسیار چالشبرانگیز است، یک سیستم حملونقل اتوبوسی از شهر به سمت فرودگاه راهاندازی کرد.
این کار او با موفقیت بسیار بزرگی روبهرو شد و اتوبوسهای این شرکت هر هفته هزاران نفر را در این مسیر با هزینهای ارزان جابهجا میکردند. با این کار تعداد مسافرتهای هوایی با خطوط هوایی آزول چندین برابر شد.
خطر زیادی راحت بودن
آیا در هفته گذشته یک سؤال نا-راحت و سخت از یک گزارش یا از کارمندی که برهمکنش مستقیمی با او ندارید، پرسیدهاید؟ یا کسی از شما چنین سؤالی پرسیده است؟
اگر پاسخ شما «خیر» است احتمالا اطلاعات ضروری و ارزشمندی را از دست دادهاید. اطلاعاتی که میتواند به شما کمک کند یک گام از رقبا جلوتر باشید.
بگذارید سری به دنیای عکاسی بزنیم. در این دنیا سؤالها خصوصا سؤالهای چالشبرانگیز نقشی محوری در قرن گذشته داشتهاند. وقتی دختر ادوین لند (Edwin Land) از او پرسید «چرا نمیتوانم عکسی را که گرفتهام، بلافاصله ببینم؟»، او با الهام از این سؤال چالشبرانگیز توانست دوربین پولاروید شرکت کداک را اختراع کند.
دوربین پولاروید با این سؤال دختر مخترع آن به وجود آمد: چرا نمیتوانم عکسی را که گرفتهام بالافاصله ببینم؟
این سؤال در آن زمان بسیار چالشبرانگیز بود. راستش هنوز هم چالشبرانگیز است. برای یافتن پاسخ این سؤال شما باید مادهای بیابید که بتواند رنگها را ثبت کند و چند ثانیه بعد آنها را نشان دهد. مادهای که پیش از اختراع ادوین لند یک راز سخت بود.
ادوین لند با اختراع دوربین پولاروید توانست «بازی انتظار» را که در سیستم عکاسی پیش از آن رایج بود، از بین ببرد. دیگر لازم نبود عکس گرفتهشده را به تاریکخانه ببرید و پس از یک عملیات خاص و چندین ساعت وقت، بتوانید آن را روی کاغذ ببینید؛ اما شاید این آخرین موفقیت کداک بود.
سؤال نپرسیدن یعنی مرگ
پسازآن وقتی کداک عکاسی دیجیتال را نیز اختراع کرد، شرکتهای دیگر تولیدکننده دوربین عکاسی همچون سونی، کانن، فوجیفیلم و نیکون دائما با پرسیدن سؤالهای سخت خود را به چالش میکشیدند و پیشرفت میکردند.
آنها پاسخ این سؤالها را با ابتکار و خلاقیتهای دائمی پاسخ میدادند. پاسخهایی همچون الگوریتمهای تشخیص چهره، الگوریتم کاهش قرمزی چشم و اخیرا هم دوربینهای بدون آینه.
کداک به علت اینکه سؤالهای اندک یا شاید سؤالهای راحتی از خود میپرسید، از رقبا عقب افتاد.
اما از آنسو کداک با اینکه خود مخترع عکاسی دیجیتال بود به علت اینکه سؤالهای اندک یا شاید سؤالهای راحتی از خود میپرسید، از رقبا عقب افتاد. هنگامیکه فهمید باید دقیقا به چه سؤالهایی پاسخ میداد، خیلی دیر شده بود و کداک ورشکست شد.
اگر رهبران و مدیران کداک با پرسیدن سؤالهای سخت و چالشبرانگیز خود را به سطحی از نا-راحتی میرساندند، احتمالا میراث شرکت بهعنوان پیشرو صنعت عکاسی و یک بازیگر کلیدی در این عرصه همچنان پابرجا میماند.
موفقیت از راحتی به دست نمیآید
پیشازاین در چند مقاله روی این نکته تاکید بسیاری کردهایم که موفقیت با راحتی به دست نمیآید. موفقیت با تعداد مکالمات، سؤالها و موقعیتهای نا-راحتی که مایل هستید مواجه شوید تعیین میشود.
اما یک نکته کلیدی دیگر نیز وجود دارد. برای موفقیت دائمی، برای داشتن خلاقیت و پیشرفت دائمی، نا-راحتی دائمی لازم است. اگر امروز موفق هستید و میخواهید در آینده هم موفق بمانید باید دائما خود را در معرض چالشها و سؤالهای سخت و نا-راحت قرار دهید. به یاد داشته باشید وقتی چنین اصلی را رعایت نکنید، اگر کداک هم باشید روزی ورشکست میشوید.
نظرات