چرا آمریکا «سرزمین فرصتها» نیست؟
آمریکا (آنگونه که بسیاری از افراد گمان میکنند) «سرزمین فرصتها» نیست و باز هم بر خلاف تصور، بیشترین تعداد افراد ثروتمند در آمریکا زندگی نمیکنند. ثروتمندترین مردم جهان کجا زندگی میکنند؟ اگر این سوال را در یک مهمانی از کسی بپرسید، یا کسی از شما بپرسد، احتمالا این کشورها فهرست میشوند: آمریکا، سوئیس، کانادا و
آمریکا (آنگونه که بسیاری از افراد گمان میکنند) «سرزمین فرصتها» نیست و باز هم بر خلاف تصور، بیشترین تعداد افراد ثروتمند در آمریکا زندگی نمیکنند.
ثروتمندترین مردم جهان کجا زندگی میکنند؟ اگر این سوال را در یک مهمانی از کسی بپرسید، یا کسی از شما بپرسد، احتمالا این کشورها فهرست میشوند: آمریکا، سوئیس، کانادا و شاید هم بریتانیا. افرادی که اطلاعات اقتصادی بیشتری داشته باشند، ممکن است به کشورهای کوچکی مانند لوکزامبورگ، موناکو، سنگاپور و یا هنگکنگ هم اشاره کنند.
با این همه، این تصاویرِ جمعی از کشورهایی با بیشترین تمرکز افراد ثروتمند، نادرست از آب در میآید.
اشاره به «بهشتهای مالیاتی» (Tax havens)، یعنی کشورهایی که ثروتمندان پولهایشان را به بانکهایِ آنجا انتقال میدهند تا از مالیات کشورهای خودشان فرار کنند، در اینجا چندان مثمر ثمر نیست.
آیا در کشورهایی با پیشرفتهترین نظامهای اقتصادیِ مبتنی بر سرمایهداری ثروت بیشتری تولید میشود و یا این اتفاق در کشورهایی میافتد که نظام اقتصادیِ آنها نزدیکی بیشتری به سوسیالیسم دارد؟
این کشورها (مثلا سوئیس، موناکو و سنگاپور)، واقعا بیشترین تعداد ثروتمندان و اَبَر ثروتمندان جهان را در خودشان جای دادهاند، اما به همین دلیل واضح که آنها در واقع حیات خلوتی برای پولشویی و فرار مالیاتی هستند، میتوانیم از فهرستمان کنارشان بگذاریم. (این کشورها واقعا ثروتمند هستند، اما «سرزمین فرصتها» نیستند، چرا که اقتصاد آنها احتمالا به تازهواردان اجازه پیشرفت نمیدهد.)
با کنار گذاشتن این مثالهای خاص، حالا میتوانیم یک دعوای قدیمی و از مُدافتاده را دوباره زنده کنیم: آیا در کشورهایی با پیشرفتهترین نظامهای اقتصادیِ مبتنی بر سرمایهداری ثروت بیشتری تولید میشود و یا این اتفاق در کشورهایی میافتد که نظام اقتصادیِ آنها نزدیکی بیشتری به سوسیالیسم دارد؟
پیش از اینکه چشمبسته جواب این سوال را بدهید، ادامه مقاله را بخوانید.
لوکزامبورگ یکی از «بهشتهای مالیاتی» جهان است، یعنی جایی که سرمایههای فراری از مالیات را پناه میدهد.
یک تصور رایج از دو نظامِ اقتصادی
بیشتر کسانی که به اقتصاد بازار اعتقاد دارند، بر این باورند که برخی از موفقیتهای اقتصادی کشورهای منطقه اسکاندیناوی (شامل سوئد، نروژ، فنلاند، دانمارک، ایسلند و البته جزایر وابسته به این کشورها) را نمیتوان به نظام اقتصادیِ نیمه-سوسیالیستی این کشورها نسبت داد.
به اعتقاد این افراد، اگر سطح رفاه اجتماعی شهروندان این کشورها معمولا در زمره بالاترین سطوح رفاه در جهان است، علت را نه در استقرار «دولت رفاه» (Welfare state) در این کشورها، که در جمعیتِ کم، فرهنگِ در خودفرورفته و آرام و شاید پیشینیه تاریخی این کشورها باید جستوجو کرد.
در مقابل، این هم یک باورِ جمعی است که نظام اقتصادی کشورهایی مانند آمریکا و بریتانیا به قدری رو به رشد است که مردم کشورهایی مانند سوئد، از ترس مالیات بالا و بستهشدن دستوپایشان برای فعالیت اقتصادی، ترجیح میدهند سرمایهشان را به آمریکا منتقل کنند، یعنی جایی که گمان میکنند «سرزمین فرصتها» است.
اما این باورها چقدر بر واقعیت تکیه دارند؟
خانه میلیونرها کجا است؟
اجازه بدهید پیش از هر چیز فهرست شهرهایی را با هم مرور کنیم که بیشترین تعداد میلیونرها (افرادی با ثروتی بیش از یک میلیون دلار) را در خود جای دادهاند.
سنگاپور با بیش از 217 هزار میلیونر، پنجمین شهر در این فهرست است. هنگکنگ هم با حدود 228 هزار نفر با ثروت بالاتر از یک میلیون دلار، در جایگاه چهارم ایستاده است. توکیو، پایتخت ژاپن، با حدود 280 هزار میلیونر سومین جایگاه را به خود اختصاص داده و این در حالی است که نیویورک در آمریکا، با حدود 339 هزار میلیونر دومین شهر با بیشترین تعداد میلیونر در جهان است.
لندن، پایتخت بریتانیا نیز حدود 357 هزار میلیونر دارد و نخستین شهر جهان با بیشترین تعداد افرادی است که بیش از یک میلیون دلار ثروت دارند.
در میان ده شهر نخست این فهرست، سه شهر از آمریکا حضور دارند: نیویورک با رتبه دوم، سان فرانسیسکو با رتبه ششم و لسآنجلس با رتبه هفتم. سه شهر هم اروپایی هستند: لندن با رتبه اول، فرانکفورت با رتبه هشتم و پاریس با رتبه دهم. ژاپن هم دو شهر دراین فهرست دارد: توکیو با رتبه سوم و اوساکا با رتبه نهم.
تا اینجا، نامی از کشورهای منطقه اسکاندیناوی در میان نیست.
شمالیهای ثروتمند
بر اساس یک تقسیمبندی ساده، اگر افرادی را که ثروتی بیش از 30 میلیون دلار دارند «افراد بسیار ثروتمند» (ultra-high-net worth individuals یا UHNW) بنامیم، اکنون حدود 170 هزار نفر از آنها در سراسر جهان زندگی میکنند.
بیش از 40 هزار نفر از این افراد ساکن آمریکا هستند و در ردههای بعدی، ژاپن، آلمان، بریتانیا و چین قرار دارند.
بنابراین، ظاهرا به نظر میرسد پاسخ این پرسش که ثروتمندترین افراد جهان در کجا زندگی میکنند، تا حد زیادی روشن است: در یکی از همین کشورها.
نروژ یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان است.
اما با یک تغییر کوچک، کل تصویر میتواند تغییر کند. تمامی پنج کشوری که نام آنها مورد اشاره قرار گرفت، کشورهایی با جمعیت بالا هستند و به غیر از ژاپن و چین، مهاجران زیادی هم هر سال به آنها وارد میشوند. کشورهایی مانند آمریکا و بریتانیا، از جهت پذیرابودن برای سرمایههای خارجی حتی مثالزدنی هم هستند. ( اقتصاد ژاپن سرمایهپذیر است اما مهاجرپذیر نیست.)
بر اساس یک تقسیمبندی ساده، اگر افرادی را که ثروتی بیش از 30 میلیون دلار دارند «افراد بسیار ثروتمند» (ultra-high-net worth individuals یا UHNW) بنامیم، اکنون حدود 170 هزار نفر از آنها در سراسر جهان زندگی میکنند.
بر این اساس، اگر تعداد افراد UHNW در هر یک میلیون نفر جمعیت را در نظر بگیریم، نتیجه این خواهد بود: نروژ با 484 نفر با ثروت بیش از 30 میلیون دلار در هر یک میلیون نفر جمعیت، جایگاه اول را به خود اختصاص میدهد. سوئد با 329 نفر، نیوزیلند با 234 نفر، کانادا با 181 و دانمارک با 179 نفر هم در جایگاههای دوم تا پنجم قرار میگیرند. اقتصاد آمریکا ، با 126 نفر در جایگاه سیزدهم این فهرست قرار دارد.
با تغییر شاخص، تصویرِ جدید همچنان با تصویرِ مرسوم تفاوت دارد: اگرتعداد افراد با ثروت بیش از یک میلیارد دلار به ازای هر یک میلیون نفر جمعیت را در نظر بگیریم، کشورهای منطقه اسکاندیناوی (موسوم به کشورهای «شمالی») همچنان در صدر خواهند بود.
ایسلند به ازای هر یک میلیون شهروند خود 3.1 نفر با ثروت بیش از یک میلیارد دلار دارد. سوئد با 2.4 نفر در جایگاه دوم، نروژ با 2 نفر در جایگاه سوم، آمریکا با 1.7 نفر در جایگاه چهارم و آلمان با 1.2 نفر در جایگاه پنجم قرار میگیرند.
چرا وضعیت در کشورهای اسکاندیناوی تا این حد خوب است؟
برای موفقیت کشورهای منطقه اسکاندیناوی در زمینه توزیع ثروت و البته خلق آن، دلایل متعددی میتوان برشمرد. اما شاید یک شاخص بتواند نشان بدهد که هر چه برابرترکردن جامعه، چه تاثیری بر این موفقیت چشمگیر میگذارد: شاخص « تحرک اجتماعی » (Social Mobility).
منظور از «تحرک اجتماعی» این است که افراد بتوانند از پایینترین سطوح اجتماعی و اقتصادی، به بالاترین سطوح برسند. به عبارت سادهتر، هر چه میزان «تحرک اجتماعی» در یک جامعه بیشتر باشد، افراد سادهتر قادر به تحقق رویای خود برای پیشرفت و ثروتمندترشدن خواهند بود. (چنین کشوری میتواند به سادگی «سرزمین فرصتها» لقب بگیرد.)
در این میان، تحصیلات دانشگاهی، آموزش رایگان در سطوح پایینتر و برخی حمایتهای دولتی، میتوانند سادهترین راه برای «تحرک اجتماعی» باشند.
پدران و پسران: نسخه اقتصاد اسکاندیناوی
فرض کنید تمام پدرانِ ایرانی که یک فرزند دارند را در بر اساس میزان درآمد ماهانهشان در گروههای یک تا پنج قرار دهیم (گروه پنج پردرآمدترین و گروه یک کمدرآمدترین). حالا پسرانِ این افراد را هم که مثلا در سن 30 سالگی به سن کار و درآمدزایی میرسند، باز به همین شکل بر مبنای میزان درآمد ماهانه تقسیمبندی میکنیم.
بهترین جامعه فرضی و آرمانی از منظر «تحرک اجتماعی»، جامعهای است که افراد حاضر در «پنجک اول درآمدی» (فقیرترین پنجک) قادر باشند جای خود را با «پنجک دهم درآمدی» (ثروتمندترین پنجک) جابهجا کنند، یعنی به همان اندازه درآمد داشته باشند.
اگر شما نتوانید جایگاه خود را در سلسهمراتب اجتماعی تغییر دهید، صحبت از «سرزمین فرصتها» بی معنی است.
به این ترتیب، در جامعهای آرمانی با بالاترین میزان «تحرک اجتماعی»، 20 درصد از افراد با کمترین میزان درآمد میتوانند جایشان را با 20 درصد از افراد با بالاترین میزان درآمد جابهجا کنند.(چنین وضعیتی عملا رخ نخواهد داد، چرا که برای عادلانهماندن سیستم، باید بلافاصله این پنجک با پنجک دیگری جابهجا شود و همینطور الی آخر.)
با این همه، در دانمارک این شاخص14 درصد است، یعنی 14 درصد از کمدرآمدترین افراد میتوانند به جایگاهی برسند که 20 درصد از ثروتمندترین افراد دارا هستند. این یعنی 70 درصد از دانمارکهایی که در پایینترین سطح اجتماع قرار دارند، میتوانند به بالاترین سطح اجتماع برسند.
در نروژ این شاخص 12 درصد است، در سوئد 11 درصد و در آمریکا 8 درصد.
آمریکایی که «سرزمین فرصتها» نیست
عکس این شاخص هم نتایج جالبی در بر خواهد داشت. اگر پدر شما در پایینترین پنجک درآمدی، یعنی پنجک اول قرار داشته باشد و شما هم در همین پنجک باقی بمانید، یعنی امکان «تحرک اجتماعی» در جامعه شما صفر است. این یعنی حتی اگر به دانشگاه بروید، دورههای کارآموزی را بگذرانید و صبح تا شب کار کنید، باز هم همچنان در پنجک اول درآمدی باقی می انید. این نابرابرترین جامعه فرضی خواهد بود.
در دانمارک، تنها 25 درصد از افراد چنین وضعیتی دارند؛ در سوئد 26 درصد، در نروژ 28 درصد و در آمریکا 42 درصد. به عبارت سادهتر، از هر 100 آمریکایی که کمترین درآمد را دارند، 42 نفر هرگز (حتی با تغییر نسل) قادر به تغییر جایگاه اجتماعی خود نخواهند بود. این یعنی تصوری که میگوید آمریکا «سرزمین فرصتها» است، عملا تنها برای 58 درصد از جامعه (در بهترین حالت) عملی و ممکن خواهد بود. (برگرفته از مقاله Janti et al. 2006)
نظرات