در ستایش مینیمالیسم؛ چگونه زندگی را سادهتر کنیم؟
امروز میخواهیم در ستایش مینیمالیسم (Minimalism) یا حداقلگرایی، زیباییها و تاثیرات مستقیم آن در زندگی حرف بزنیم. مینیمالیسم نگاهی است که سعی دارد چیزهای اضافی را کنار بگذارد و فضای خالی و آرامی را برای فرد و ذهن او درست کند. مینیمالیسم در اپلی که دوستش ندارم اگر مقالههای من را در تجارتنیوز خوانده باشید،
امروز میخواهیم در ستایش مینیمالیسم (Minimalism) یا حداقلگرایی، زیباییها و تاثیرات مستقیم آن در زندگی حرف بزنیم.
مینیمالیسم نگاهی است که سعی دارد چیزهای اضافی را کنار بگذارد و فضای خالی و آرامی را برای فرد و ذهن او درست کند.
مینیمالیسم در اپلی که دوستش ندارم
اگر مقالههای من را در تجارتنیوز خوانده باشید، احتمالا شما هم میدانید که من از اپل خیلی خوشم نمیآید. لااقل به خاطر سیستم بسیار بسته و محدودکننده و سختافزارهای گرانی که دارد چندان علاقهای ندارم که از محصولات اپل استفاده کنم.
اما در این میان یکچیز باعث میشود من اپل را تحسین میکنم. آنهم طراحیهای مینیمال و ساده آن هستند. طراحی گوشیهای اپل که خیلی تفاوتی با دیگر گوشیها ندارد؛ اما طراحیهای لپتاپها و کامپیوترهای یکپارچه و هر محصول دیگری از اپل زیبا و چشمنواز هستند.
نمیدانم چرا دیگر شرکتها اینگونه مینیمالیستی طراحی نمیکنند اما خوشبختانه در چند سال اخیر برخی از شرکتها چنین کاری کردند. با این همه سالهای سال است که اپل در طراحی وسایل مختلفش یکتا بوده و کسی بهپای آن نمیرسید.
مکبوک اپل
مهمترین نکته که باعث زیبایی و چشمنواز بودن محصولات اپل میشود، طراحیهای مینیمال آنها است. اپل وقتی چیزی طراحی میکند خیلی بدنه آن را شلوغ نمیکند. یک طرح ساده با بدنه آلومینیومی یکپارچه، یک لوگوی سفید اپل، کیبوردی ساده و در عین حال کارا، نورهای ساده صفحه کلید و نمایشدهنده باتری که همرنگ بقیه نورهای آن، از جمله ظواهر بسیار چشمنواز کامپیوترها و لپتاپهای اپل هستند.
این مینیمالیسم در طراحی البته اپل را مجبور میکند که از برخی چیزها چشم بپوشد؛ مثلا اپل به دلیل همین طراحی مینیمالیستی نمیتواند تعداد زیادی پورت روی کامپیوترها و لپتاپها خود بگذارد.
اما آنچه در این میان بسیار اهمیت دارد این بود که این مینیمالیسم، طراحیهای چشمنوازی میآفریند که مشتریهای کافی برای خود جمع میکند.
مایکروسافت سرفیس پرو 6
از این روی من حتی بااینکه چندان از اپل و اکوسیستم آن خوشم نمیآید، دوست دارم لااقل برای مدتی یکی از گوشیها و کامپیوترهای اپل را داشته باشم. برای مدتی زیبایی این مینیمالیسم را در دستانم درک کنم و تجربه کاربری آن را بفهمم.
موفقیت این مینیمالیسم در طراحیهای اپل باعث شده است که شرکتهای دیگر فناوری هم اخیرا این مینیمالیسم را در طراحیهای خود وارد کنند. تبلتها و لپتاپهای زیبای سرفیس مایکروسافت نمونه دیگری از نتایج این مینیمالیسم در طراحی هستند. یک بدنه یکپارچه محکم و زیبا و در عین حال کارا و البته سیستمعامل همیشگی ویندوز که کاربران با آن آشنایی دارند، باعث میشود که مجموعه محصولات سرفیس برای مشتریان بسیار جذاب باشد.
مینیمالیسم از گذشته تا امروز
در زمان کودکی وقتی مدرسه میرفتم، لباسها و قیافههای آدمها چندان باهم تفاوتی نداشت. چه آنهایی که پولدار بودند و چه آنهایی که مثل من در یک خانواده فقیر درگیر بیپولی متولد شده بودند، همه یکسان لباس میپوشیدند.
یکی از دلایل این یکسان لباس پوشیدن این بود که در آن زمان چیز زیادی برای خرید وجود نداشت. اجناس متنوع چندانی وجود نداشتند. وقتی شما به بازار میرفتید تنها چند مدل پیراهن و چند مدل شلوار وجود داشت. همه هم مجبور بودند از بین این لباسهای موجود انتخاب کنند. قیمتشان در وسع همه بود. کسی نمیتوانست مقدار زیادی پول به یک دست لباس بدهد. مهم نبود شما چقدر پول دارید. در نهایت قیافه شما مشابه بقیه میشد.
مهم نبود لباسها نو باشند. تنها چیزی که مهم این بود که پاره نباشند و با وصله و پینه دوخته شوند و همچنین لباسهای شما کثیف نباشند.
همین یک مسئله زندگی را ساده میکرد. یک مینیمالیسم اجباری در زندگی همه وجود داشت. از آنجایی هم که قیمتها آنقدر گران نبود و چندان هم تغییر نمیکرد، لزومی نداشت که شما در هر بار خرید با چند دست لباس بخرید. هر وقت لازم بود میتوانستید همان مدل لباسها را به همان قیمت بخرید.
این مینیمالیسم اجباری راستش باعث میشود زندگیها سادهتر و آسانتر شوند؛ زیرا رقابت پنهانی برای خوشتیپتر شدن وجود نداشت. خیلی لازم نبود به ترکیب رنگها دقت کنید. صرفا هر آنچه بود را برمیداشتید.
این مسئله باعث میشد آدمها مصرفگرا هم نباشند. چون دلیلی نبود که شما آنچه را لازم ندارید بخرید. چون میزان خرید کمتر بود، این مینیمالیسم در فرهنگ مصرف باعث میشد فقرا هم فشاری برای خرید نداشته باشند. آنها هم فقط آنچه را لازم بود، میخریدند. تقاضا هم کم بود و در نتیجه قیمتها هم زیاد بالا نمیرفتند.
مینیمالیسم در زندگی ابرپولدارها
وقتی تعداد لباسها کم است، وقتی تنوع آنها کم است، انتخاب بین آنها نیز راحت است. شما برای بیرون رفتن نیازی به فکر کردند و تنظیم و ترکیب کردن رنگهای و طرحهای گوناگون ندارید. همه لباس شما یکسان یا شبیه هم هستند. میشوید مثل ابرپولدارهایی با لباسهای ساده .
شاید به این فکر کنید که انتخاب لباس مگر چقدر میتواند در روز وقت شما را بگیرد. شاید فکر کنید که کاهش یا حذف چند دقیقه زمان صرفشده برای انتخاب لباس، چیزی نباشد که روی کیفیت زندگی شما تاثیر میگذارد؛ اما واقعا می گذارد.
همین که شما یکی از دغدغههای دائمی را که با آن درگیر هستید، بهطور کامل با داشتن لباسهای ساده و یکسان کنار میگذارید، همین که شما دیگر لازم نیست به انتخاب لباس فکر کنید، یعنی اینکه بخشی از ذهن شما آزاد است. دیگر لازم نیست به چیز نهچندان مهمی مثل لباس فکر کنید. بلکه کارهای مهم دیگری هستند که میتوانید به آنها برسید.
طرز لباس پوشیدن آدمهای ثروتمند و این مینیمالیسم در پوشش چیزی است که ثروتمندان واقعی دنیا آن را در زندگی رعایت میکنند. استیو جابز همیشه با یک شلوار جین سورمهای، کفش کتانی نیوبالانس (New balance) به رنگ طوسی روشن، پیراهن آستیندار مشکی و عینک گرد ظاهر میشد.
شلوار جین، تیشرت آستینکوتاه طوسی (مارک H&M) و کفش روشن (معمولا نایکی) تیپ مرسوم مارک زاکربرگ، مدیرعامل فیسبوک است.
بیل گیس کلا توجهی به لباسها ندارد. یک پلیور تکرنگ و یقههفت بر روی پیراهنی ساده با یقه بزرگ تیپ معمول او است.
لباسهای بیل گیتس تفاوتی چندانی با لباسهای مردمان روستای محل تولد من ندارد. یک شلوار پارچهای ساده، یک پیراهن چهارخانه و یک جلیقه از روی پیراهن مشابه لباس پوشیدن مردمان روستای محل تولد من است.
بقیه آدمهای ثروتمند مثل وارن بافت این اسطوره سرمایهگذاری و تجارت، با اینکه شاید لباسهایش ارزان نباشد اما همه ساده و شبیه هم هستند. یک کتوشلوار سیاه یا سرمهای، یک پیراهن و کراواتی متناسب با پیراهن کل چیزی است که ابرپولدارها میپوشند.
آنها در این حوزه بهخوبی از مینیمالیسم در تیپ و قیافه روزانه خود استفاده میکنند.
اوضاع در بین آدمهای موفق اهل سیاست هم همین است. آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان همواره با کت و دامن مشابهی در همه جا ظاهر میشود. فدریکا موگرینی، نماینده اسبق سیاست خارجی اتحادیه اروپا نیز به رسم مشابهی لباسهای یکسان میپوشد.
مینیمالیسم در ذهن
داشتن اکانتهای مختلف شبکههای اجتماعی گوناگون، فکر کردن به هزاران کار و ایده برای پول درآوردن، فکر کردن به هزاران نقطه برای سفر و فعالیتهای گوناگون، چیزهایی هستند که در ذات خوباند اما وقتی کنار هم جمع میشوند و وقتی قرار است همزمان به همه آنها فکر کنیم، چیز زیادی از ما باقی نمیگذارند و بخش زیادی از ظرفیت ذهنی ما با آنها پر میشود.
حتی اگر به مدل موهای این ابرپولدارها نگاهی بیندازید، متوجه همین مینیمالیسم میشوید. مدل موی آنها چیز سادهای است. آنقدر ساده که صرفا با یک شانه چندثانیهای بعد از بیدار شدن از خواب، به شکل موردنظر میرسند.
وقتی هم به آرایشگاه میروند زمانی چندانی طول نمیکشد که از صندلی آرایشگاه بلند شوند؛ زیرا یک مدل موی ساده دارند که همه آن را میشناسند و فقط چند دقیقه طول میکشد که دوباره موهای آنها به همان طریق کوتاه شود.
اینها بهجای اینکه مثل من از این شاخه به آن شاخه بپرند، با همین ذهن دوستدار مینیمالیسم یک موضوع را انتخاب و فقط به آن فکر میکنند.
شبکههای اجتماعی در جنگ با مینیمالیسم
زندگی شلوغ امروز ما پر از اکانتهای شبکه مجازی و پر از آدمهایی است که در پلتفرمهای مختلف فالو میکنیم. این اکانتها ما را در یک حلقه اعتیاد دوپامین گیر میاندازند و باعث میشوند دائم به این فکر کنیم که باید لایک بزنیم و پست منتشر کنیم و لایک بگیریم.
این پست گذاشتنهای همیشگی و انتظار لایک گرفتن، یک بازی دو سر باخت شلوغ برای همه است. تنها مالکان شبکههای اجتماعی از این کارها سود میکنند.
این رفتارهای دائمی و اعتیادآور ذهن ما را شلوغ میکنند و در تضاد کامل با مینیمالیسمی است که میتواند ذهن ما را بسیار ارتقا بخشد زیرا تمرکز ما را میگیرند و ما در شلوغی خود به دام میاندازند.
زمانی که فیسبوک در اوج بود و همین امروز هم که اینستاگرام در اوج است، رقابت بسیاری از کاربران برای جمعکردن فالوئر و لایک است.
انگار که هرچقدر پستشان لایک بخورد، اعتمادبهنفس بیشتری میگیرند. این کاری است که خود فیسبوک آگاهانه انجام میدهد. فیسبوک میداند که چنین کاری شما را در یک حلقه اعتیادآور به دام میاندازد و باعث میشود هرچه بیشتر پست بزنید و در آن فعالیت کنید.
این بیشتر پست گذاشتن و منتظر لایک ماندن بیشازپیش تمرکز ذهنی شما را میگیرد. از آنسو باعث میشود صرفا مطالبی بنویسید که بیشتر به مذاق عمومی خوش بیاید و این اتفاقی است که باعث میشود نوشتههای شما هر روز عمق معنای خود را از دست بدهند و به چیزهای احمقانهای که در شبکههای اجتماعی امروز مثل ایسنتاگرام میبینیم، تبدیل شوند.
تبلیغات در تضاد با مینیمالیسم
دنیای مصرفگرا نهتنها باعث شده است مینیمالیسم به چیزی بیمعنا تبدیل شود، بلکه همواره بهگونهای تبلیغ کرده است که ما فکر میکنیم که هرچقدر بیشتر جمع کنیم و هرچقدر بیشتر داشته باشیم، برنده هستیم. هرچقدر تعداد لباسهایمان و تنوع آنها بیشتر باشد، جلوتر از بقیه افرادی هستیم که آنها را ندارند.
کیبرد مکبوک اپل
هرچقدر گوشیهای جدیدتر داشته باشیم و آن را عوض کنیم برایمان بهتر است. هرچقدر هدفونهای گوناگون داشته باشیم و با آنها آهنگهای بهدردنخور گوش دهیم بهتر است.
مینیمالیسم در زندگی من
من مینیمالیسم را به چند دلیل بسیار دوست دارم. اول اینکه آدم درونگرایی هستم و نمیتوانم در دنیای شلوغ زندگی کنم. مینیمالیسم در زندگی من این امکان را میدهد که ذهنم را از تمامی این شلوغیها دور نگاه دارم.
زمانی گوگلپلاس وجود داشت و تنها شبکه اجتماعی که از آن استفاده میکردم همین گوگل پلاس بود که در آن قرار نبود تعداد فالوئرهای شما زیاد باشد، لایک بگیرید یا پستهای شما زیاد خوانده شود.
گوگلپلاس شبکه اجتماعی بود که در آن دیگران شما را با محتوایی که مینوشتید، میشناختند. کسی خود شما را نمیشناخت. اسم شما را کسی نمیدانست. کسی هم که شما را فالو میکرد تنها به دنبال نوشتهها و طرز تفکرتان بود.
چگونه مینیمالیسم را در زندگی خود اجرا کنیم؟
شاید اولین گام برای ایجاد مینیمالیسم در زندگی این است که محیط زندگی خود مینیمال کنیم.
ایجاد یک اتاق ساده با دکوراسیون ساده باعث میشود هم تمیز کردن آن راحت باشد و هم ذهن شما تلاش کند فضای خالی اتاق را پر کند. فضای خالی و ساده، ذهن شما را به پرواز درمیآورد و اجازه میدهد راحتتر و به دور از اطلاعات فراوان بهدردنخور، تخیل کنید و ایده بدهید.
یک کتابخانه شلوغ محیط شما را شلوغ میکند. من حتی یک قفسه کتاب هم ندارم. وقتی کتابی را میخوانم آن را به دوستی میدهم که او هم بخواند و از او میخواهم که کتاب را به کس دیگری که کتاب را میخواهد بدهد تا او هم آن را بخواند.
کتابخانه من شاید مجموعا پنج یا شش کتاب دارد. آنها هم کتابهایی هستند که دوست دارم در دست داشته باشم.
در ادامه راههایی برای اجرای مینیمالیسم در زندگی میآیند:
۱- چیزهای بهدردنخور را کنار بگذارید
قرار نیست همهچیز را کنار بگذارید. تنها چیزهایی که لازم ندارید را کنار بگذارید. این نگاه در هنگام خرید هم باید اعمال شود. تنها چیزهایی را بخرید که نیاز دارید.
سعی کنید چیزها را نخرید بلکه تجربهها را بخرید . اگر توانستید، آنچه را لازم دارید بسازید؛ زیرا ساختن چیزها حس خوشبختی بیشتری در ما ایجاد میکند .
۲- چیزهای ضروری را مشخص کنید
چه چیزی بیش از همه برای شما مهم است؟ چه چیزی شما را خوشحال میکند؟ چه چیزی بیشترین اثر را در زندگی یا شغل شما دارد؟
3- هر چیزی را حساب کنید
کاری کنید هر چه در زندگی نگه داشتهاید، ارزشش را داشته باشد. روی آن حساب باز کنید. یعنی تنها چیزهایی را نگاه دارید که ارزشش را دارند.
۴- از زندگی خود لذت ببرید
نگذارید زندگیتان خالی شود. چیزی ارزشمند در آن بگذارید.
۵- ویرایش کنید
قرار نیست هر تصمیمی در ابتدا در راستای مینیمالیسم باشد، به همین دلیل شما میتوانید تصویر ذهنی خود از مینیمالیسم را دائما ویرایش کنید.
۶- آسان بگیرید
حتی روی داشتههایتان هم خیلی سفت و سخت نباشید؛ زیرا در نهایت این روابط و دوستیها هستند که میمانند و ارزش دارند.
نظرات