چرا چین ارز خود را دستکاری میکند؟
چین، در حال حاضر دومین اقتصاد بزرگ جهان، یکی از بحث برانگیزترین کشورها در زمینه سیاستهای پولی و تجاری بهحساب میآید. جنگ تجاری میان ایالاتمتحده و چین، یکی از مسائلی است که به دلیل اهمیت و تأثیرگذاری آن بر اقتصاد جهانی، توسط بسیار از افراد دنبال میشود. بخش زیادی از این جنجال فعلی در خصوص
چین، در حال حاضر دومین اقتصاد بزرگ جهان، یکی از بحث برانگیزترین کشورها در زمینه سیاستهای پولی و تجاری بهحساب میآید. جنگ تجاری میان ایالاتمتحده و چین، یکی از مسائلی است که به دلیل اهمیت و تأثیرگذاری آن بر اقتصاد جهانی، توسط بسیار از افراد دنبال میشود.
بخش زیادی از این جنجال فعلی در خصوص جنگ تجاری، به سیاستهای پولی کشور چین مربوط است؛ اینکه چرا با گذشت زمان، نفوذ کالاهای بیکیفیت و باکیفیت چینی در کشورهای جهان رشد پیدا میکند.
ما شهروندان ایرانی به دلیل داشتن دغدغههای دلاری و پیگیری سیاستهای پولی و مالی دولت، تا حد خوبی (حداقل برای مردم عادی به نسبت دیگر کشورها) با اثرات و روشهای این سیاستهای ارزی آشنا هستیم. به همین دلیل، توضیح سیاستهای پولی چین میتواند تا حدی آشنا و در برخی موارد، تفکر برانگیز باشد.
در بحث بازی تجارت جهانی، چین بهصورت منصفانه بازی نمیکند؛ آنها با دستکاری ارز خود، توانستهاند بسیاری از افراد، شرکتها و حتی کشورها را از بازی تجارت خارج کنند. برای بررسی این مسئله، چند سوال شکل میگیرد که در ادامه این مقاله به آنها میپردازیم:
- چگونه کشوری مثل چین ارز خود را کنترل میکند؟
- آیا این کار میتواند به یک برتری نامنصفانه در تجارت جهانی منجر شود؟
- اگر این برتری وجود دارد، چرا تمامی کشورها به این کار نمیپردازند؟
- آیا کسبوکارها میتوانند از این بازار دستساخته نفع ببرند؟
- آیا قیمت (و نه ارزش) یک ارز اهمیتی دارد؟
رقابت قیمتی
بهطورکلی، کلمه «دستکاری» نوعی بار منفی را به دوش میکشد؛ آیا در مسئله ارز، دستکاری یک عمل منفی و نامنصفانه محسوب شده یا اینکه صرفا از اسم بدی رنج برده و در واقعیت مشکلی ایجاد نمیکند؟
شاید بهترین راه پاسخ دادن به این سوال، بررسی نحوه کنترل ارز توسط یک کشور باشد. و اینکه چنین اتفاقی چه تاثیراتی بر رقابت قیمتی خواهد گذاشت.
بهطورکلی، اکثر کشورها سعی دارند تا حد امکان به صادرات کالاهای خود پرداخته و تنها به واردات کالاهایی بپردازند که نیاز شدیدی به آنها دارند. این رابطه میان صادرات و واردات در اقتصاد بهطورمعمول با «مازاد صادرات» و «کسری صادرات» توصیف میشود: اگر کشوری بیشتر از میزان صادرات خود، کالا یا خدمات وارد کند دچار کسری صادرات شده و اگر این رابطه برعکس باشد، تجارت دارای مازاد صادرات خواهد بود.
تا حد نسبتا زیادی، میتوان گفت که ادعای بد بودن کسری صادرات درست است؛ اینکه در واقعیت، کشور مدنظر چیزی برای خود نگه نداشته و در حال از دست دادن منابع خود است. تجارت آزاد (تجارتی مانند از موانع واردات یا صادرات) معمولا خبر خوبی برای ثروت و توانایی رشد یک جامعه محسوب میشود؛ اما درعینحال، تجارت آزاد میتواند آسیبهایی جدی به تولید داخلی و صنعت یک کشور وارد کند.
برای توضیح دادن این مسئله، میتوانیم به مسئله جذاب (!) تولید خودرو بپردازیم.
برای مثال، در دهههای گذشته انگلیس دارای صنعت خودرو بسیار قدرتمندی بود: یک شعبه محلی از جنرال موتورز در حال فعالیت در انگلیس با نام «واکسهال» بود و درعینحال، کمپانیهایی مانند مینی، روور، جگوار و غیره نیز در حال فعالیت در انگلستان بودند.
در این صنعت، دهها هزار کارگر مشغول به کار بودند و بهجز چند مورد استثنا (مانند جگوار) اکثریت این کمپانیها خودروهای بسیار بیکیفیتی تولید میکردند. قبل از اینکه کامنتهای خشمگین خود را در رابطه باکیفیت خودروهای انگلیسی بنویسید، به این نکته توجه کنید به ازای یک خود معروف مانند جگوار تایپ ای، هزاران خود مانند واکسهال استرا وجود داشتند که در مقایسه با نمونههای بینالمللی، خودروهای بسیار ضعیفی محسوب میشدند.
نمونه واکسهال استرا دهه 1980
در آن زمان، خودروهای بسیار بهتری توسط رقبای ژاپنی، آلمانی و حتی برخی از رقبای آمریکایی تولید میشد؛ اما بهواسطه کمکها و حمایتهای دولتی، خودروسازان انگلیسی میتوانستند به بقای خود ادامه دهند. اتفاقی که در داخل کشور نیز شاهد آن هستیم. در یک بازار آزاد، یک تویوتا کرولا و واکسهال استرا، با داشتن کیفیتهای متفاوت، قیمت مشابهی داشتند. ولی باوجود یک تعرفه 30 درصدی برای خودرو ژاپنی، این خودروها برای مصرفکنندگان بیشازحد گران به نظر میآمدند.
باوجود این مسئله که چنین تعرفههایی به رشد صنایع داخلی انگلیس کمک میکرد، در نهایت، کیفیت زندگی مردم آن کشور در حال حاضر و بدون این تعرفهها بالاتر است؛ در شرایطی که هر فردی میتواند با قیمتی منصفانه خودرو مناسبی بخرد، تمامی اجزای اقتصاد (چه خریدار و چه تولیدکننده) نفع بیشتری میبرند.
به همین دلیل، با مشاهده فواید رقابت در یک بازار آزاد، کشورها بسیاری از تعرفههای واردات خود را حذف کرده و این سیاست بهنوعی نامعمولتر از قبل شد. بااینوجود، برخی کشورها همچنان به دنبال دریافت یک مزیت رقابتی در تجارت جهانی هستند؛ مزایایی که نسبت به تعرفههای واردات و صادرات، کمتر به چشم آمده و شناخته میشوند.
شاید یکی از مورد استفادهترین این روشها، پایین آوردن ارزش ارز یک کشور باشد.
کاهش ارزش و کاهش قیمت ارز
همانطور که میدانیم، پایین آمدن ارزش ارز یک کشور میتواند اثرات بسیار مخربی داشته و به کاهش قدرت خرید شهروندان منجر شود. اما درعینحال باید در نظر داشت که اگر ارزش ارز یک کشور پایین باشد، انجام واردات پرهزینهتر شده و مزیتی رقابتی برای صادرات شکل میگیرد.
برای مثال، اگر ارزش دلار آمریکا نسبت به یورو کاهش پیدا کند، آنگاه خرید یک مرسدس بنز برای شهروندان آمریکایی دشوارتر شده و به همین دلیل، صرفهای اقتصادی برای خرید یک کادیلاک یا فورد برای آنها شکل میگیرد. نکته چنین اتفاقی اینجاست که هیچ مورد از توافقهای تجاری میان دو کشور مورد سوال قرار نگرفته و درواقع، قانونی شکسته نشده است.
جهت مقابل چنین اتفاقی نیز صدق میکند. اگر شهروندی آلمانی به فکر خرید خودرو بوده و ارزش دلار آمریکا کاهش پیدا کند، آنگاه خرید یک ماشین آمریکایی مانند کادیلاک ممکن است به گزینهای بسیار باصرفهتر از خرید یک ماشین تولید داخل مانند بنز یا پورشه تبدیل شود. البته مشخصا بسیاری از شهروندان آلمانی علاقهای به ماشینهای آمریکایی نخواهند داشت، اما مسئله اقتصادی توضیح دادهشده شفاف است؛ اینکه درنهایت، کاهش ارزش یک ارز نکته مثبتی برای تولیدات محلی محسوب میشود.
البته اگر به این مسئله توجه کنید، شاید به این نتیجه برسید که «مگر در طول زمان، قیمتها کالاها این اختلاف را پوشش نمیدهند؟». درهرصورت، اگر در مثال قبلی ارزش دلار کم شود، هزینههای تولید کالا نیز تا حدی افزایش پیداکرده و در طول زمان، قیمت آن ازلحاظ دلاری برابر باقیمت یورو سابق آن کالا خواهد شد.
اگر فقط به کالاهای مبادلاتی توجه کنیم، یک فرد آمریکایی میتواند 10 هزار دلار پول خود را به یک میلیون ین در ژاپن تبدیل کند؛ اما آیا وی به یک میلیونر حقیقی تبدیل شده است؟ خیر. قدرت خیر این مقدار پول در هر دو کشور ثابت بوده، و حتی ممکن است به دلیل هزینههای بالاتر زندگی در ژاپن، فرد کیفیت زندگی پایینتری را با همان مقدار پول در ژاپن تجربه کند.
ارزهای شناور معمولا به تعادل قبلی خود در قدرت خرید میرسند، حتی اگر رقم اسمی آنها تغییر پیداکرده باشد. اینجاست که تفاوت سیاستهای کشور چین با دیگر کشورها (بهغیراز ما، همانطور که در ادامه خواهید دید) مشخص میشود.
کشوری مثل چین در حال کاهش قیمت ارز خود نیست، بلکه سعی بر کاهش ارزش آن دارد. ارزش و قیمت مفاهیمی هستند که رابطه بسیار محکمی با یکدیگر دارند؛ به همین دلیل برای توضیح آن میتوان به مثال سادهای اشاره کرد.
در بازارهای بورسی مثل بورس نیویورک، در برخی موارد به علت بالا رفتن قیمت یک سهام به رقمهایی نزدیک به 300، 400 و یا حتی 1500 دلار، شرکتها تصمیم میگیرند تا تعداد سهمهای خود را افزایش داده و قابلیت خرید آن را برای افراد با درآمد کمتر ایجاد کنند.
برای مثال، چندی پیش قیمت سهام شرکت تسلا به 1600 دلار رسید و به همین دلیل، تصمیم بر آن شد تا به تبدیلشدن هر یک سهم به پنج سهم، قیمت هر سهم به 320 دلار برسد. در چنین شرایطی، اگر شما از قبل تنها یک سهم تسلا به قیمت 1600 دلار داشتید، در روز بعد دارای پنج سهم خواهید بود؛ اما میزان سرمایه شما تغییری نکرده و مجموع سرمایه شما از سهم تسلا، همان مبلغ 1600 دلار است.
در بحث تفاوت قیمتهای ارزها نیز داستان مشابهی وجود دارد. همانطور که بهخوبی میدانیم، میتوان لپتاپی که در ایالاتمتحده ده هزار دلار قیمت دارد را با یک میلیون ین خرید. و صرف تعداد یک ارز تاثیر چندانی ندارد.
کاری که کشور چین انجام میدهد با مثال سهام تسلا کاملا متفاوت است. مثال مشابه سیاستهای چین، این است که شرکت تسلا شروع به فروش سهمهای خود با 50 درصد تخفیف کند. در این حالت است که به معنای واقعی کلمه، ارزش سهام تسلا کاهش پیدا خواهد کرد.
طبیعی است که شرکت تسلا هیچگاه چنین عملی را انجام نخواهد داد، چراکه سهامداران آن به دنبال حفظ سرمایه خود و دریافت سود هستند.
پس چین چگونه این کار را انجام میدهد؟ اگر بخواهم در یک جمله بهترین توصیف این اتفاق را ارائه دهم، میتوان بگویم که سیاست چین، دقیقا خلاف کاری است که دولت کشور ما سعی دارد تا از طریق سیاستهای پولی انجام دهد.
کاهش ارزش پول چگونه امکانپذیر میشود؟
بهطورکلی، اقتصاددانان معتقد به بازار آزاد عقیده دارند که تمامی بازارها درنهایت به سمت نوعی تعادل حرکت کرده و مقابله با آن، عملی بسیار دشوار و تقریبا غیرممکن است؛ و اینکه دولتها نیز توانایی مقابله با آن را ندارند. در مثال کشوری مانند ایران، بازار همواره مسیر خود را در پیشگرفته و توانایی جلوگیری اتفاقات طبیعی وجود نداشته است (همانطور که در بحث تعیین تورم و نرخ دلار مشاهده کردهایم).
اما راهحل کشور چین برای این کار، از دو مزیت سرمایه فراوان این کشور و همچنین نوعی هدفگذاری بهره میبرد که تا زمان پشتیبانی دولت از این هدف، مانعی سر راه رسیدن به آن وجود ندارد.
دولت چین از تمامی نیروهای خود بهره برده تا بهنوعی، به کلیت بازار تبدیل شود. در یک بازار ارزی عادی، هزاران بازیگر وجود داشته که در طیف وسیعی از حجم قرار دارند؛ از خریداران و فروشندگان خیابانی گرفته تا صرافیهایی که معاملات میلیاردی انجام میدهند.
در بازار ارزی چین، دولت نرخی برای ارز کشور تعیین کرده و این نرخ مشخصشده، از طرف تمامی مردم پذیرفته میشود. اما روش دولت برای این کار چیست؟
جواب این سوال در حقیقت بسیار ساده اما پرهزینه است. برای مثال، فرض کنید که قبل از دخالت دولت چین در بازار، قیمت هر 5 یوآن برابر با یک دلار بوده است. سپس، دولت چین تصمیم بر کاهش ارزش ارز خود میگیرد و هر 6 یوآن را برابر با یک دلار اعلام میکند.
تا زمانی که صرافیهای دولتی چین، معاملات ارزی را بر اساس نرخ اعلامشده دولت انجام دهند، این نرخ اعلامشده نرخ واقعی ارز چین خواهد بود.
فرض کنید که شما دارای مبلغ یک دلار بوده و تصمیم دارید آن را به یوآن تبدیل کنید. اگر صرافیهای عادی به شما بگویند که در ازای یک دلار، 5 یوآن به شما تحویل میدهند، شما قطعا این معامله را قبول نکرده و به سراغ صرافیهای دولتی میروید؛ چراکه در آنجا 6 یوآن در ازای دلار خود دریافت خواهید کرد.
برعکس این مسئله هم صادق خواهد بود: هیچ فردی قبول نکرده که دلار خود را در ازای 5 یوآن به شما بفروشد، چراکه میتواند به سراغ صرافیهای ملی رفته و 6 یوآن دریافت کند.
درنتیجه، تا زمانی که دولت به وعده خود برای تمامی افراد عمل کرده و مبادلات ارزی را با رقم اعلامی خود انجام دهد، این سیاست اثرگذار خواهد بود.
یکی از نکات منفی این نوع سیاستگذاری، این مسئله است که دولت باید حجم زیادی از ارزهای خارجی مانند دلار را بهصورت نقد نگهداری کند؛ اگر کسی به 400 میلیون دلار پول برای سرمایهگذاری احتیاج داشته باشد، دولت باید بتواند سریعا به این نیازها پاسخ دهد.
جمعآوری و نگهداشتن این حجم از پول نقد، کار بسیار پرهزینهای است؛ چراکه چین صرفا دلار نگهداری نکرده، بلکه باید مقادیر مشابهی از ین، یورو و پوند را نیز پسانداز کند. خوشبختانه برای دولت چین، آنها دیگر نیازی به پاسخگویی به حجم زیادی از تقاضای ارزی را ندارند؛ بسیاری از مردم، ارزش یوآن را به ارزش اعلامی دولت پذیرفته و به همین دلیل، معاملات میان یکدیگر را نیز بر پایه نرخ اعلامی دولت انجام میدهند. اگر قیمت ارز در میان معاملات آنها تغییر کند، مردم بهراحتی میتوانند به صرافیهای دولتی مراجعه کنند.
به طرز جالبی، هزینه این سیاست از طرف دولت برابر با هزینهای است که از تعرفههای وارداتی بر جامعه اعمال میشود. این بحث بسیار فنی بوده که در اینجا به آن نمیپردازیم؛ اما تعرفههای وارداتی و صادراتی نوعی هزینه به جامعه تحمیل کرده که به آن « رفاه ازدسترفته » میگویند. بهطور خلاصه، رفاه ازدسترفته هزینهای است که از ناکارآمدیهای بازار ناشی میشود.
به عبارت سادهتر، اعمال سیاست کاهش ارزش ارز، به همان میزانی هزینه ایجاد میکند که تعرفههای صادراتی و وارداتی به ایجاد رفاه ازدسترفته منجر میشوند. درنتیجه هزینه این دو روش یکسان است؛ فرق میان این دو روش از جایی ناشی میشود که در سیاست کاهش ارزش ارز، تمامی این هزینه اشارهشده از طرف دولت پرداخت میشود. اما در سیاستهای تعرفهای، هزینهها بهطور غیرمستقیم از طرف مردم و کسانی پرداختهشده که مالیات میپردازند.
منفعت از کاستیهای بازار
درنتیجه این نوع سیاستهای دولت چین، دلارهای شما در این کشور بیش از ارزش واقعی خود ارزشگذاری میشوند. به همین دلیل، شما ترغیب شده که در داخل چین به خرید بپردازید و با فروش کالاهای خریداریشده، سود کسب کنید. بهعبارتدیگر، این اتفاق شما را به واردات از چین ترغیب کرده و دولت آن کشور به هدف خود رسیده است.
دخالت در بازار، تجارت بینالملل، استراتژی کسبوکار و سیاستهای ارزی همه مسائل بسیار پیچیدهای هستند که تسلط کامل بر آنها بسیار دشوار است. اگر تمامی این عوامل را با یکدیگر ترکیب کنیم، به مسئله دستکاری ارز میرسیم؛ به همین دلیل این موضوع دارای جوانب زیادی بوده و طبیعی است که به موضوعی جنجالبرانگیز و حتی ترسناک تبدیل شود.
آیا باید از چنین رفتاری از سمت چین عصبانی بود؟ تا حدی. اما این میزان عصبانیت تقریبا برابر با فرسایشی است که از طرف تعرفههای تجاری بر مردم اعمال میشود؛ به عبارتی، همه ما از سمت دیگری با این موضوع مواجه شدهایم.
باگذشت زمان، دولت چین نیز در حال کاهش دخالت خود در ارز کشور است. امروزه، نرخ یوآن بیشتر از نیروهای بازار تاثیر میپذیرد و تنها در برخی موارد خاص است که انتظارات مردمی از طرف دولت اصلاح میشود. اگر واقعگرایانه به آینده نگاه کنیم، یوآن چین میتواند بهنوعی ارز شناور تبدیلشده که به رقیبی برای دلار آمریکا تبدیل خواهد شد.
نظرات