سازمان مالیاتی منحل شود، بهتر است / چرا ایرانیان مالیات نمیدهند؟
چرا مردم ایران تمایلی به پرداخت مالیات ندارند؟ نظام مالیاتی در ایران از چه آسیبهای اقتصادی و غیر اقتصادی رنج میبرد؟ تفاوت نظام مالیاتی ایران با سایر کشورهای دنیا در کجاست؟ علی اصغر سعیدی،جامعهشناس در گفتگویی تفصیلی با تجارتنیوز ضمن پاسخ به این پرسشها، معتقد است که باید موضوع مالیات را فراتر از جنبههای اقتصادی
چرا مردم ایران تمایلی به پرداخت مالیات ندارند؟ نظام مالیاتی در ایران از چه آسیبهای اقتصادی و غیر اقتصادی رنج میبرد؟ تفاوت نظام مالیاتی ایران با سایر کشورهای دنیا در کجاست؟ علی اصغر سعیدی،جامعهشناس در گفتگویی تفصیلی با تجارتنیوز ضمن پاسخ به این پرسشها، معتقد است که باید موضوع مالیات را فراتر از جنبههای اقتصادی دید و مولفههای اجتماعی را هم در شکلدهی نظامهای مالیاتی موثر دانست. به اعتقاد این جامعهشناس از آنجایی که به لحاظ تاریخی دولتها در جامعه ایران کوتاهمدت بودهاند، هیچ گاه طبقات اجتماعی به مفهومی که در غرب شکل گرفته وجود نداشته است و همین مسئله باعث شده پرداخت مالیات تبدیل به وسیلهای برای هویتیابی و تشخص طبقاتی در ایران نشود.
وجوه غیر اقتصادی مالیات
برخی معتقدند مالیاتستانی به غیر از جنبه اقتصادی، دارای جنبههای اجتماعی و جامعهشناختی است، این جنبههای غیراقتصادی چه مولفهها و متغیرهایی را در نظامهای مالیاتی کشورها شامل میشود؟
مالیات یک بحث صرفا اقتصادی نیست، بلکه یک بحث اقتصادی و اجتماعی است. اگر به اقتصادهای عرفی نگاه کنیم معمولا این اقتصادها درآمدهای خود را از زمانی که وارد دولتهای مدرن شدیم -یعنی Nation State - از خانوارها و بنگاههای اقتصادی دریافت میکنند، یعنی در اولین مرحله از این ساختار اجتماعی - اقتصادی، خانوارها نیروی کارشان را به بنگاهها میدهند و بنگاهها هم در مقابل به آنها دستمزد پرداخت میکنند.
به لحاظ تاریخی هدف دولتها از دریافت مالیات از طبقات اجتماعی چه بوده است؟
از زمانی که وارد دولت مدرن شدیم، یعنی دولتها حد و مرزی پیدا کردند، هم برای امنیت ملی و هم برای تامین اجتماعی سیاستهایشان را تغییر دادند و دولتها تبدیل به دولتهای رفاهی و دفاعی شدند. یعنی یک وظیفه برای دفاع از مرزها و یک وظیفه هم برای حفاظت از اجتماع برعهده داشتند. برای همین مالیات میگرفتند و این مالیات را توزیع میکردند. یعنی از یک جایی به بعد مالیات مکانیزمی برای توزیع درآمد شد و یا به عبارتی مکانیزمی برای توزیع مجدد درآمد، چون درآمد یکبار به وجود میآید و بین بنگاهها، افرا و کارگران تقسیم میشود.
یکی از علتهای دیگر این اتفاق این بود که تضاد بین گروههای مختلف را از بین ببرد. به ویژه تضاد بین طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار را. چون وقتی که دولت رفاه به وجود میآید توازن بین سرمایه و نیروی کار ایجاد میکند. مکانیزیم این توازن به وسیله مالیات بود اما علتش برای سازش بین گروههای اجتماعی بود.
در دوره مدرن، دولتها تبدیل به دولتهای رفاهی و دفاعی شدند. برای همین مالیات میگرفتند و این مالیات را توزیع میکردند. یعنی مالیات مکانیزمی برای توزیع درآمد شد.
گریز از پیشبینی مارکس
پس میتوان ردپای نوعی از فلسفه سیاسی را از همان ابتدا در نیت دولتها برای مالیاتستانی از مردم دید؟
بله. سیاستمداران به طبقات مرفه و سرمایهدار هشدار دادند که اگر فاصله بین شما و کارگران زیاد شود همان چیزی که مارکس پیشبینی میکرد رخ میدهد. یعنی ارزش اضافه سرمایه، ارزش متغیر را ایجاد میکند و بعد سرمایه متغیرسرمایه ثابت را به وجود میآورد و نتیجه آن شکاف طبقاتی میشود. بیشتر نظریهپردازان میگویند وقتی مارکس این حرفها را زد بیشتر تئوریسین نظام سرمایهداری بود تا نظام مارکسیستی. بنابراین دولت رفاه توازن بین سرمایه و نیروی کار را به وسیله مالیات ایجاد کرد، پس گروههایی هستند که باید به دولت مالیات بدهند و دولت آن را بین گروههای مختلف توزیع کند.
اثرات دریافت مالیات روی طبقات مختلف اجتماعی چیست؟
وقتی که دولت چنین کاری انجام میدهد ساختار اجتماعی را تغییر میدهد و نابرابریهای اجتماعی را به وسیله مالیات تغییر میدهد. از این رو مالیات دارای یک بعد اقتصادی و یک بعد اجتماعی است. صاحبنظران در انگلستان میگویند که مالیات یک وجه اجتماعی دارد، یعنی افراد با مالیات دادن تشخُص طبقاتی بدست میآوردند. مالیات در آن زمان براساس اظهارنامه نبود بلکه بر اساس رفتارهای افراد بود. یعنی وقتی که فردی کلاه گیس مصنوعی سرش میگذاشت، علامتِ این بود که من متعلق به طبقه مرفه هستم و افراد و ماموران مالیاتی میگفتند که این فرد مستحق دادن مالیات است و او هم با دادن مالیات طبقه خود را تثبیت میکرد.
برای همین هم در فرهنگ مدیریت کلماتی مثل یقه آبیها و یقه سفیدها به وجود آمد. یعنی از یقه افراد متوجه میشدند که یک فرد شغل مدیریتی دارد یا کارگری. در بسیاری از جوامع دیگر هم افراد از مالیات دادن یک تشخص طبقاتی میگیرند. یعنی فرد با دادن مالیات برای خود یک حق طبقاتی قائل میشود.
همچنین برخی هم عبارت مصرف طبقاتی را بکار میبرند. مثلا فردی مصرف میکند و نشان میدهد که ماشین و موبایل شیکی دارد و از این طریق طبقه اجتماعی خود را که به همه نشان میدهد و از این طریق یک هویت و تشخص طبقاتی برای خود میتراشد و در ضمن به راحتی مالیات هم میدهد. این رابطه اجتماعی مالیات است.
صاحبنظران در انگلستان میگویند مالیات یک وجه اجتماعی دارد، یعنی افراد با مالیات دادن تشخُص طبقاتی بدست میآوردند. فردی کلاه گیس مصنوعی سرش میگذاشت، علامتِ این بود که من متعلق به طبقه مرفه هستم و افراد و ماموران مالیاتی میگفتند که این فرد مستحق دادن مالیات است و او هم با دادن مالیات طبقه خود را تثبیت میکرد.
تفاوتهای نظام مالیاتی در ایران و غرب
آیا این الگو در نظام مالیاتی ایران هم قابل مشاهده است یا عوامل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی باعث شده شکل نظام مالیاتستانی در ایران متفاوت با غرب باشد؟
در کشور ما البته عوامل مختلفی باعث شده فرهنگ مالیاتی به این نحو شکل نگیرد. یکی از دلایل آن این بوده که دولتهای ما دولتهای کوتاهمدتی بودند. تقریبا تا دوره مشروطیت ما دولتهای کوتاهمدت داشتیم. دولت هایی که قبیلهای بودند و دائما در اثر جنگهای مختلف تغییر پیدا میکردند و این دولتها دولتهایی نبودند که آنقدر ثابت باشند که افراد و طبقات اجتماعی در آن شکل بگیرند. معمولا دولتها روی دوش طبقات هستند ولی وقتی دولتها تغییر پیدا می کنند این رویه اتفاق نمیافتاد.
اگر انقلاب اسلامی را هم نگاه کنیم، میبینیم وقتی که انقلاب شد اقشار مختلف طبقات مسلط مانند سیاسیون، ارتشیها، تجار بزرگ و صنعتگران از بین رفتند. این نظام طبقاتی در اثر تغییرات سیاسی ثابت نمانده است. بنابراین یکی از علتهای اینکه مردم تشخص مالیاتی خود را مخفی میکردند و مالیات نمیدانند این بود که دولتها ثابت نبودند و طبقات نمیتوانستند ادعای طبقه بودن کنند و چون میدیدند این جامعه کوتاه مدت است، تشخص طبقاتی خود را مخفی میکردند.
ما حتی این الگو را در رفتارها و معماری خانهها هم میبینیم. شاید یک فردی خانه خیلی مجللی داشته باشد. ولی این مجلل بودن از بیرون مشخص نیست. اما اگر به تاریخ انگلستان رجوع کنیم، میبینیم که اگر خانهای مجلل است از بیرون هم مشخص است و همه شکل خانه را میتوانند ببینند. در واقع یک امنیت حقوقی و ثبات سیاسی وجود داشت و این ثبات باعث میشد طبقات شکل بگیرند. اما در ایران نظامهای کوتاه مدت یکی از دلایل اصلی بوده است که طبقات شکل نگیرد و انباشت سرمایه به وجود نیاید.
از سوی دیگر کسانی مثل آقای همایون کاتوزیان معتقدند نهاد وقف در ایران برای حفاظت از اموال و سرمایه تشکل شده است، مردم خیرات میدادند و اموالشان را وقف میکردند، برای اینکه اگر این کار را نمیکردند باید منتظر میماندند که دولت بیاید این اموال را از آنها بگیرد. این مسئله به ویژه در ایران طی دهه ۴۰ و ۵۰ که درآمدهای نفتی افزایش پیدا کرد، تشدید شد.
یکی از دلایلی که باعث شد فرهنگ مالیاتی شکل نگیرد این بود که این دولتها دولتهایی نبودند که آنقدر ثابت باشند که افراد و طبقات اجتماعی در آن شکل بگیرند.
چراکه تا قبل از آن دولت نیاز داشت از گروههای مختلف درآمد بگیرد و توزیع کند اما زمانی که به درآمد نفتی دسترسی پیدا کرد نیازش به گروههای مختلف درآمدی از بین رفت. چون دیگر نیازی نداشت از مردم مالیات بگیرد و خودش به راحتی میتوانست این کار را انجام دهد.
درآمد نفت بر خلاف معدن کاملا به فناوری وابسته است و همین باعث میشد که دولت در این بخش نیروی کار کمتری را استخدام کند. مثلا در مقطع سالهای نزدیک به انقلاب تنها ۳ درصد نیروی کار کشور در بخشی بود که ۹۸ درصد درآمد دولت را میداد. بقیه در بخش خدمات، کشاورزی و صنعت فعال بودند. تقریبا همین الان هم این نسبت وجود دارد. چون نفت به تکنولوژی وابسته است و دولت به هیچ نیروی اجتماعی برای مالیاتش وابسته نیست. برای همین در اینجا نه بورژوازی، نه سرمایهداری و نه گروههای مختلف دیده نمیشوند.
به نظر میرسد همین الگویی که شما آن را شرح دادید باعث شده دولتها در ایران به طبقات اجتماعی وابسته نباشند.
این الگو باعث شد طبقات اجتماعی به دولت وابسته شوند، نه دولت به طبقات جتماعی. لذا این مکانیزم خیلی تاثیر گذاشته است. خود این اتفاق امکان تقویت جامعه مدنی را پایین میآورد. دولتی که از مردم مالیات میگیرد در مقابل مردم هم پاسخگو است. در ایران این مردم هستند که تلاش می کنند بخشی از درآمدهای دولت را از طریق رانت دریافت کنند و این مسئله سبب میشود هم طبقات اجتماعی شکل نگیرد و هم دولت وابسته به طبقات اجتماعی نباشد.
البته این ماجرا ابعاد دیگری هم دارد. وقتی که دولت پول کافی دارد، دیگر نیازی ندارد که نیروی کار تربیت کند. در یک دورهای که محمدرضا شاه این درآمدها را داشت، وقتی کارشناسان سازمان برنامه به او میگفتند بهتر است این پول را تزریق نکنی، میگفت برای چه؟ میگفتند ما نیروی انسانی لازم را نداریم. شاه میگفت خب نیروی انسانی وارد میکنیم! و یا کارخانه موکتسازی و فرش ماشینی را گروه صنعتی بهشهر در سال ۵۳ - ۵۴ احداث کرد. آنها مجبور شدند ۱۰۰۰ نفر کارگر کره جنوبی استخدام کنند و این اتفاق نشان میداد که وقتی پول داشته باشیم، هر کاری میکنیم. حتی زمانی بود که در اول انقلاب پزشکان پاکستانی در ایران زیاد بودند. وقتی نیرو نداشتیم، وارد میکردیم.
دولتی که از مردم مالیات میگیرد در مقابل مردم هم پاسخگو است. در ایران این مردم هستند که تلاش میکنند بخشی از درآمدهای دولت را از طریق رانت دریافت کنند و این مسئله سبب میشود هم طبقات اجتماعی شکل نگیرد و هم دولت وابسته به طبقات اجتماعی نباشد.
سازمان مالیاتی منحل شود، بهتر است
نقش دولت در این بین چیست؟ آیا دولتها میتوانند این چرخه معیوب را تغییر دهند؟
بعضیها میگویند دولت ارادهای برای تغییر این وضع ندارد، اما ساختار اجتماعیاش هم وجود ندارد. در کشوری مثل نروژ چون ساختار اجتماعی وجود دارد پول نفت میتواند تزریق نشود و در صندوق ثروت ملی نگهداری شود و آن را برای نسلهای آینده حفظ میکنند.
اما در مورد اینکه چرا نظام مالیاتی در ایران شکل نگرفته دو نظر وجود دارد. یک نظر تقریبا اقتصادی است که میگوید علتش نفت است. نظر دیگر اجتماعی است که علتش را در روابط دولت و جامعه جستجو میکند. به نظر من نفت این وضعیت را تشدید کرده است. یعنی اگر نفت هم نداشتیم باز هم سیستم مالیاتی ما نمیتوانست درست عمل کند. چون ما جامعهای نداریم که طبقات در آن تثبیت شده و مشخص باشد که برای کاهش نابرابری از چه طبقهای میتوان مالیات گرفت و به چه طبقهای داد.
در کشورهای دیگر وقتی که افراد میپرسند که چرا من باید مالیات دهم، دولت میگوید من به شما امنیت اقتصادی و زیرساخت و نیروی تحصیل کرده میدهم. پولی که دولت به عنوان مالیات میگیرد فقط به نیازمندان داده نمیشود. بلکه هزینه آموزش و بهداشت میشود و این درآمد را به کسانی میدهد که باعث همبستگی اجتماعی بین طبقات اجتماعی شود. چون اگر این کار را نکند طبقات فقیر فقیرتر میشوند و باعث جنبشهایی میشود که علیه طبقات مرفه شکل میگیرد. ضمن اینکه به تدریج وقتی دولت امکانات آموزشی و بهداشتی را در اختیار ناتوانان قرار میدهد، آنها توانمند میشوند و جنس طبقاتشان تغییر میکند و فاصله طبقاتی کمتر میشود.
دولتی که از مردم مالیات میگیرد در مقابل مردم هم پاسخگو است. در ایران این مردم هستند که تلاش می کنند بخشی از درآمدهای دولت را از طریق رانت دریافت کنند و این مسئله خیلی تاثیر می گذارد که هم طبقات اجتماعی شکل نگیرد و هم دولت وابسته به طبقات اجتماعی نباشد.
به نظر میرسد در این چارچوب پرداخت مالیات به مثابه ابزاری برای هویتیابی عمل میکند.
به هر حال طبقات وجود دارد و هر کسی باید هزینه تشخُص طبقاتیاش را پرداخت کند. یارانه بهترین مثال در ایران است، چرا دولت نمیتواند یارانه را بر اساس درآمد افراد بدهد؟ چون در اینجا هیچ قرارداد اجتماعی وجود ندارد که بر اساس آن افراد بگویند من نیاز ندارم و یارانه نمیخواهم. اگر یک نفر اعلام کند که من یارانه نمیخواهم، به جای اینکه این کار یک ارزش باشد، یک ضد ارزش به حساب میآید، چون همه میگویند این فرد پولدار است، نمیگویند این فرد تشخُص طبقاتیاش را حفظ کرده و برای همبستگی اجتماعی بیشتر، از یارانه خود صرفنظر کرده است. بنابراین تا زمانی که ساختارهای اجتماعی شکل نگیرد، درست کردن یک نظام مالیاتی امکان ندارد.
اگر نفت هم نداشتیم باز هم سیستم مالیاتی ما نمیتوانست درست عمل کند. چون ما جامعهای نداریم که طبقات در آن تثبیت شده و مشخص باشد که برای کاهش نابرابری از چه طبقهای میتوان مالیات گرفت و به چه طبقهای داد.
اگر از یک اقتصاددان وارد در بودجه بپرسیم که آیا سازمان مالیاتی فعلی ما ضرر داده است یا خیر، به شما خواهد گفت که این سازمان خرج مالیاتی خود را هم در نمیآورد. به خاطر اینکه گروههایی که الان مالیات میدهند گروههایی هستند که قبل از آنکه بهشان پولی پرداخت شود مالیاتشان را میگیرند. مثل کارمندان دولت و کارگران. انحلال یک سازمان مالیاتی به این عریض و طویلی شاید به صرفه هم باشد، چون رقم چندانی مالیات نمیگیرد که این همه سازمان و ساختار اداری درست کند، ساختاری که به دلایل مختلف ممکن است کارکرد درستی هم نداشته باشند.
برای مطالعه مطالب تحلیلی بیشتر در خصوص اقتصاد ایران صفحه آکادمی تجارتنیوز را دنبال کنید.
نظرات