فونیکس - هدر اخبار
کد مطلب: ۱۶۸۴۶۷

شبکه‌های اجتماعی؛ صدای مردم یا بازیچه سیاست‌مداران؟

شبکه‌های اجتماعی؛ صدای مردم یا بازیچه سیاست‌مداران؟

شبکه‌های اجتماعی که زمانی وعده ارتباطات ساده، اطلاعات درست و روشنگری را می‌دادند، چندی است که با دامن زدن بر اخبار جعلی، حمایت از جناح‌های خاص و بی‌اعتمادی، در حال آسیب زدن به دموکراسی هستند.

الهام میرمحمدی: بنا بود شبکه‌های اجتماعی نظیر فیس‌بوک، توئیتر و گوگل به عنوان منابع خوب اطلاعاتی با ارائه اخبار درست و غیرجعلی سیاست را نجات دهند، اما نه تنها این گونه نشد بلکه حالا شاهد روندی هستیم که در آن شبکه‌های اجتماعی بیشتر بر پایه اخبار جعلی، حمایت از جناح‌های خاص و بی‌اعتمادی می‌چرخد.

به گزارش تجارت‌نیوز ، برنارد کریک، یک دانشمند انگلیسی، در سال 1962 کتابی به نام «دفاع از سیاست» منتشر کرد. او در این کتاب استدلال کرد که هنر چانه‌زنی سیاسی که عمدتا به صورت غیررسمی رخ می‌دهد، می‌تواند به سازش دسته‌ها و جناح‌های سیاسی و کاهش بی‌عدالتی در جوامع منجر شود. در این صورت افراد یک جامعه با باورها و اعتقادات مختلف به صورت صلح‌آمیز در کشوری پیشرفته زندگی می‌کنند.

به اعتقاد او، در یک سیستم لیبرال دموکراسی، افراد موفق نمی‌شوند دقیقا به آنچه که می‌خواهند دست یابند، اما هر کس به شکل گسترده‌ای آزادی عمل دارد و می‌تواند تا حدی مسیر کلی زندگی خود را انتخاب کند. اگر چه باید این نکته را متذکر شد که بدون وجود اطلاعات صحیح، مصالحه و سازش، جوامع ناچارند به زور متوسل شوند تا اختلافات خود را حل کنند.

با افزایش محبوبیت شبکه‌های اجتماعی، آنها شکل ساده‌ای از ارتباطات و همین‌طور ارائه اطلاعات و اخبار درست و در نهایت روشنگری را وعده دادند.

با این وجود فیس‌بوک اذعان کرد که پیش و بعد از انتخابات سال گذشته آمریکا -در بازه زمانی ژانویه 2015 تا آگوست سال جاری- 165 میلیون کاربر در معرض اطلاع‌رسانی غلط روسیه بوده‌اند. یوتیوب پخش یک هزار و 108 فیلم و تویئتر وجود 36 هزار و 746 حساب کاربری در رابطه با روسیه را پذیرفته‌اند.

از آنجا که شبکه‌های اجتماعی هنوز برای بسیاری ناآشنا هستند و همه درک درستی در مورد آنها ندارند، دارای نفوذ فوق‎العاده‌ای هستند.

در حقیقت شبکه‌های اجتماعی مانع پخش اخبار نادرست و جعلی نشده‌اند. دردسرسازی‌های روسیه هم تازه آغاز شده و از آفریقای جنوبی تا اسپانیا، هر روز شاهد چهره زشت‌تری از سیاست هستیم.

بخشی از دلایل این موضوع به این واقعیت مربوط می‌شود که شبکه‌های اجتماعی با انتشار اخبار جعلی و غیرواقعی و هتک حرمت، به سادگی بر قضاوت رای‌دهندگان تاثیر می‌گذارند. آنها با دامن زدن بر تعصبات جناحی، شرایطی را که به تعبیر کریک می‌توانست منتج به آزادی ‌شود، خدشه‌دار می‌کنند.

واقعیت این است که شبکه‌های اجتماعی خود منجر به تقسیم‌بندی‌ها و اختلافات نمی‌شوند، اما به راحتی آنها را تقویت می‌کند.

بحران مالی سال 2007 و 2008، خشم عمومی را بر علیه نخبگان ثروتمند جامعه برانگیخت؛ آنهایی که به سادگی دیگران را نادیده گرفتند و زیر پا له کردند. جنگ‌های فرهنگی، رای‌دهندگان را از طریق هویت آنها طبقه‌بندی کرده و نه از طریق طبقه‌ اجتماعی‌شان. همچنین نباید فراموش کرد که در این میان تنها شبکه‌های اجتماعی مقصر نیستند. تلویزیون و رادیو هم نقش بسیار مهمی در این امر داشته‌اند.

اما نکته مهم این است که بر خلاف پلت‌فرم‌های اجتماعی، افراد با رسانه‌های دیگر مثل فاکس‌نیوز آشنایی کامل دارند. شبکه‌های اجتماعی هنوز برای بسیاری ناآشنا هستند و همه درک درستی در مورد آنها ندارند. به همین دلیل نفوذ فوق‎العاده‌ای دارند.

این شبکه‌ها درآمد خود را از طریق قرار دادن عکس‌ها، پست‌های خصوصی، اخبار و تبلیغات در برابر دید کاربران کسب می‌کنند. از آنجا که این پلت‌فرم‌ها قادرند عکس‌‌العمل‌های کاربران خود را بسنجند، به راحتی می‌توانند آنها را تحت تاثیر قرار دهند.

شبکه‌های اجتماعی با جمع‌آوری و ثبت اطلاعات شخصی کاربرهای خود، الگوریتم‌هایی را طراحی می‎‌کنند تا متوجه شوند کدام اطلاعات و موضوع‌ها توجه بیشتری جلب می‌کند.

کاربران فیس‌بوک به خوبی می‌دانند که این پلت‌فرم به جای انتقال دانش و عقلانیت، با قرار دادن مطالب جذاب در معرض دید کاربران، به افزایش و تقویت سوگیری‌های سیاسی و جناحی می‌پردازد.

«اقتصادِ توجه» نیز به این نکته اشاره دارد. بر اساس این نظریه این شبکه‌ها و وب‌سایت‌ها کاربر را برای اسکرول کردن، کلیک کردن و به اشتراک گذاشتنِ هر چه بیشتر تشویق می‌کنند.

لازم به ذکر است، در اقتصاد آنچه ارزش هر کالایی را تعیین‌ می‌کند، میزان کمیابی آن است. افزایش تصاعدی شمار رسانه‌ها و بمباران اطلاعاتی باعث شده که عنصر کمیاب در حوزه اقتصاد رسانه، به جای اطلاعات، توجه مخاطبان به رسانه‌ها و اطلاعات ارسالی باشد. کمیابی توجه، سبب به وجود آمدن نظریه جدیدی به نام «اقتصاد توجه» شده است. چرا که در عصر انفجار، اطلاعات دیگر خصوصیتِ کمیابی خود را از دست داده است.

بنابراین با توجه به سرریز اطلاعات، هر فردی قادر است نظرات خود را داشته باشد، بر اساس آن به تولید آگهی بپردازد، و برای اینکه متوجه شود مقاومت در برابر کدام‌ مطالب کمتر است، به تجزیه و تحلیل آنها بپردازد.

نتیجه این امر هم کاملا واضح است: مطالعه‌ای که اخیرا انجام شده، نشان می‌دهد که کاربران در کشورهای ثروتمند، گوشی‌های خود را 2600 بار در روز لمس می‌کنند.

فوق‌العاده می‌بود اگر چنین سیستمی در جهت رشد و تعمیق دانش و حقیقت به کار گرفته می‌شد!

اما همان‌طور که جان‌ کیتس، شاعر انگلیسی می‌گوید، حقیقت زیبا نیست و درک آن دشوار است؛ به ویژه زمانی که با آن موافق نیستیم.

کاربران فیس‌بوک به خوبی می‌دانند که این پلت‌فرم به جای انتقال دانش و عقلانیت، با قرار دادن مطالب جذاب در معرض دید کاربران، به افزایش و تقویت سوگیری‌های سیاسی و جناحی می‌پردازد.

این امر می‌تواند هتک‌حرمت‌ و تخریب شخصیت‌های سیاسی و جناحی را که در دهه 1990 در آمریکا به وقوع پیوست، تشدید کند. از این رو بسیاری از آمریکایی‌ها که دچار سرخوردگی شده‌اند معتقدند، هیچ‌یک از دو حزب دموکرات و جمهوری‎خواه معرف دیدگاه‌هایشان نیستند.

تنها 37 درصد از مردم آمریکا به اخباری که از شبکه‌های اجتماعی دریافت می‌کنند، اعتماد دارند.

در نتیجه، از آنجا که در این رسانه‌ها، طرفداران احزاب مختلف، حقایق مختلفی را مشاهده می‌کنند، هیچ پایه و مبنایی برای دستیابی به سازش و مصالحه در میان آنها ایجاد نمی‌شود. کاربران در این شبکه‌ها تنها مطالبی را می‌بینند که اشاره به دروغ‌گو بودن و فریبکاریِ جناح دیگر دارد و در نتیجه در این سیستم، هیچ فضایی برای همدلی باقی نمی‌ماند.

از این رو، با گسترش اخبار جعلی، کاربران به سوی رسوایی‌ها و در نهایت خشم سوق داده می‌شوند و در نهایت بینش آنها در مورد اینکه چه اهدافی برای جامعه حائز اهمیت است، نابود می‌شود.

این امر منجر به بی‌اعتبار شدن مصالحه به عنوان نکته‌ای مهم در سیستم لیبرال دموکراسی می‌شود و بالعکس سیاستمداران با سلاح‌ نژادپرستی، تهمت و فریبکاری به موفقیت می‌رسند.

تنها کافی است زمانی را که کنگره آمریکا قصد داشت پرونده دخالت‌های روسیه در انتخابات آمریکا را بررسی کند، در نظر بگیرید. هنگامی که رابرت مولر، دادستان ویژه، اولین کیفرخواست را تنظیم و صادر کرد، حملات و جنگ‎های آمریکایی‌ها علیه یکدیگر آغاز شد. از آنجا که طراحان قانون اساسی قصد داشتند، رهبران مستبد از یک‌سو و انبوه معترضان را کنترل کنند، در نهایت شبکه‌های اجتماعی پا پیش گذاشتند و به تشدید بن‌بست واشنگتن دامن زدند.

از سوی دیگر، شبکه‌های اجتماعی در مجارستان و لهستان، بدون هیچ‌گونه محدودیتی، به ترویج و حفظ یک دموکراسی غیرلیبرال و غیرآزاد کمک می‌کنند. در این نوع دموکراسی هر آنکه پیروز میدان است، تعریف خود از دموکراسی را ارائه می‌دهد. در میانمار، فیس‌بوک که تنها منبع اطلاعات و اخبار برای عده بسیاری از مردم است، تنفر بر علیه مردم روهینگیا -قربانیان پاکسازی قومی- را شدت بخشیده است.

رسانه‌های اجتماعی، مسئولیت اجتماعی

چه باید کرد؟ مردم همان‌طور که همیشه با هر شرایطی منطبق می‌شوند، خود را با این شرایط هم وفق می‌دهند.

بر اساس مطالعه‌ای که هفته گذشته انجام شده، تنها 37 درصد از مردم آمریکا به اخباری که از شبکه‌های اجتماعی دریافت می‌کنند، اعتماد دارند. حدود 50 درصد نیز آنچه را که در رسانه‌ها و مجله‌ها منتشر می‌شود، باور دارند.

با افزایش تعداد پلت‌فرم‌ها در سال‌های آتی، مدیریت و کنترل شبکه‌های اجتماعی به مراتب دشواتر خواهد بود.

با این وجود این انطباق زمان‌بر است. در این مدت دولت‌های بد با سیاست‌های بد ممکن است، آسیب‎های بیشتری را به جوامع وارد کنند.

امروزه در جوامع مختلف، ابزارهایی نظیر قوانین مالکیت، قوانین مربوط به تهمت و افترا برای کنترل رسانه‌های قدیمی طراحی شده است. بسیاری بر این باورند که این قوانین باید برای شبکه‌های اجتماعی هم در نظر گرفته شود. آنها باید با هدف شفافیت هر چه بیشتر، مسئولیت آنچه در پلت‌فرم‌هایشان منتشر می‌شود را بپذیرند. انحصارطلبی هم موضوع دیگری است که قواعد جدید باید به آن بپردازد.

اگر چه همه این ایده‌ها و نظرات شایسته و مطلوبند اما پیچیدگی‌ها و دشواری‌های خود را هم دارند. چرا که اخبار و سخنرانی‌های سیاسی با سایر محتواهایی که در این شبکه‌ها منتشر می‌شود، کاملا متفاوت است.

به عنوان مثال آمریکا کنگره می‌خواهد شفافیت بیشتری در مورد تبلیغات سیاسی، نوع پرداخت‌ها و پرداخت‌کننده وجود داشته باشد. اما افرادی که اطلاعات و اخبار را بدون دقت به اشتراک می‌گذارند و آنها را به عنوان اخبار معتبر پخش می‌کنند، نفوذ بسیاری دارند.

این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که با افزایش تعداد پلت‌فرم‌ها در سال‌های آتی، مدیریت و کنترل این صنعت به مراتب دشواتر خواهد بود.

راه‌حل‌های دیگری هم وجود دارد. شرکت‌های شبکه‌های اجتماعی باید وب‌سایت‌های خود را به گونه‌ای تنظیم کنند که منبع پست‌ها نیز مشخص باشد. بدین معنا که با دیدن هر گونه محتوایی بتوان دریافت که آیا از سوی یک دوست نقل قول شده یا منبعی قابل اطمینان آن را منتشر کرده است.

این شبکه‌ها همچنین می‌توانند اشکالات و اطلاعات نادرست مربوط به پست‌ها و مطالب را متذکر شوند.

متاسفانه کارکرد ربات‌ها هم به این گونه است که پیام‌های سیاسی را تقویت می‌کنند. مثلا بهتر می‌بود اگر توئیتر این‌گونه پیغام‌ها را علامت‌گذاری کند.

یک راه‌حل منطقی‌تر هم این است که شبکه‌های اجتماعی، الگوریتم‌های خود را به گونه‌ای تطبیق دهند که کلیک‌بیت‌ها (clickbait) در قسمت‌های پایین‌تر فیدهای خبری قرار بگیرند. کلیک‌بیت‌ها مطالبی هستند با محتوای زرد و عناوینی خاص که عمدتا با هدف به دام انداختن خواننده برای کلیک کردن منتشر می‌شوند.

اما آنچه مهم است این است که در حال حاضر از شبکه‌های اجتماعی سواستفاده می‌شود. جوامع اما می‌توانند نقش مهمی در کنترل آنها داشته باشند و رویای روشنگری را بار دیگر احیا کنند. در غیر این صورت خطرهای بیشتری لیبرال دموکراسی را تهدید خواهد کرد.

منبع: اکونومیست

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.

تیترِ یک

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار