هزینه گافهای انتخاباتی برای اقتصاد
حاشیههایی که نه به خاطر حضور ناموجه برخی خودنماها، بلکه خودنمایی برخی سیاسیون سابقهدار تلختر از همیشه بود. داستان کسانی که با لباس محلی و دمپایی و خانوادگی آمده بودند فقط برای همان 5 روز بود، اگرچه نشان از ضعفهای بنیادین داشت و به تمسخر و استهزا کشید. اما میتوان در همان قاب زمانی دفنش کرد. این اتفاقات که روی اعصاب نخبهها رژه میروند عمر کوتاهی دارند و نهایتا آسیبی که جایش باقی بماند به کسی وارد نمیشود. اما وقتی که برخی نخبگان نه لزوما به معنای سرآمدان، بلکه به معنای افرادی که درست یا غلط صاحب پست و مقامی شدهاند، اظهاراتی مخدوش و غیر واقعی میکنند باید از آن هراس داشت.
باید هراس داشت از کسی که به هر فرد 45 هزار تومان یارانه، یعنی برای یک خانواده 5 نفری در سال 2 میلیون و 700 هزار تومان پول نقد داده و 45 درصد هم تورم به بار آورده بار دیگر بخواهد عدد و رقم به میان آورد و حرف یارانه 250 هزار تومانی را در دهان مردم اندازد. یا یک فعال سیاسی که خود را طلایهدار شفافیت و مبارزه با فساد و صد البته انقلابمداری میداند، بدون هیچ مستندی بگوید: «اکثر بانکها ورشکست شدهاند و چرا آن را اعلام نمیکنید.» بانکها در این کشور به حدی حیاتی هستند که فقط ورشکستگی یک بانک کوچک هم میتواند آشوب و بلوا برپا کند چه برسد به اینکه همه ورشکست شده باشند.
چنین صحبتهایی که ممکن است دلیلش ازدحام دوربینها در ستاد انتخابات باشد، یک چالش امنیتی است و ذرهای احتیاط و مصلحتسنجی دلسوزانه در آن وجود ندارد. مورد شاخص دیگری که همین روز آخر اتفاق افتاد ادعای 2.5 برابر کردن درآمد یا ثروت یا چیزی شبیه آن در 4 سال است که فورا با واکنش یک دانشآموخته اقتصاد روبهرو شد و با یک محاسبه ساده نشان داد کشوری که تاکنون بیشتر از 14 درصد رشد نکرده برای تحقق این ادعا باید 18 درصد در 4 سال متوالی رشد کند و درآمد سرانهاش به نزدیکی سوئد برسد. اعلام مواضعی از این دست و گافهای سنگین اقتصادی شاید به نفع رییسجمهور مستقر باشد که خیالش راحت شده هیچ رقیب جدی در صحنه ندارد اما نیمه پنهان آن نگرانکننده است و نشان میدهد عمده کسانی که هر دوره خود را آماده حضور برای رقابت بر سر کرسی ریاست بر یک کشور 80 میلیونی میدانند نه تنها ایدهای ندارند بلکه گافهایی میدهند که به ساعت نکشیده برملا میشود.
تجربه ثابت کرده اگر کسانی سودای به دست گرفتن قدرت در راس هرم ریاستجمهوری را دارند، بیش از دو هفته یا یک ماه درگیر این فرآیند باشند تا هم فرصت بیشتری برای روشن شدن مواضع آنها وجود داشته باشد و هم کسی نتواند با سوار شدن بر موج احساسات از فیلتر انتخاب مردم بگذرد. به همین دلیل است که از نیمه دوم 95 که ماههای اول اجرایی شدن برجام بود عمده شرکتهای خارجی سرعت ورود به بازار ایران را کاهش دادند تا تکلیف انتخابات ریاستجمهوری روشن شود و قطعا این یک ماه نیز با محافظهکاری بیشتری جلو خواهند رفت تا نتیجه احساسی کردن جامعه دامن آنها را نگیرد. به همین خاطر است که ثابت میشود نامزد موفرفری تهدید بلندمدت ندارد اما افراد صاحبمنصب اگر در چارچوب پذیرفته شده ادبیات اقتصادی حرکت نکنند، هزینههای متعددی از جمله از بین رفتن اعتماد بینالمللی را تحمیل خواهند کرد.
صحنه انتخابات همیشه و برای همه پابرجاست ولی شعور سیاسی و اقتصادی جامعه بالاتر از آن است که بار دیگر اسیر وعدههای توخالی شوند. در عین حال باید درک کرد هنوز این خطر وجود دارد که برخی اقشار با کوچکترین تحریکی آرامش روانی خود را از دست دهند. حفظ شؤونات رقابت یا نقد حریف تنها برای ایران که کشوری در حال توسعه و موقعیت اقتصادی شکنندهای دارد، نیست؛ بلکه میبینیم در اقتصاد پیشرفته آمریکا هم اگر به درجه حساس شدن مردم توجه نشود، اتفاقی مانند دیروز میافتد (تنشهای روز مالیات در کالیفرنیا) که مردم به هموطنان و همنوعان خود هم رحم نمیکنند.
به همین جهت طی چند ماه گذشته از سوی رسانهها و کارشناسان بارها هشدار داده شد که نبردهایتان را به زمین سیاست ببرید اما برای اقتصاد یک مصونیت حداقلی قائل باشید. نه به این معنا که عملکردها و دیدگاههای نامزدهای انتخاباتی نقد نشود و اتفاقا بهتر است همدیگر را به چالشهای جدی بکشند ولی گاف دادن جدا از اینکه دلسردی داخلی و لجاجت میآورد جهان را نیز به اقتصاد ایران بیاعتماد خواهد کرد. لذا اکنون که زمان احیای اعتماد بینالمللی است بار دیگر افتادن در ورطه حرکت خلاف موج، فقط و فقط به عمیق شدن ریسک در اقتصاد خواهد انجامید.
نظرات