تله بنیانگذار و کسبوکارهایی که جوانمرگ میشوند
انسانها مراحل رشد یکسانی دارند. در هر مرحله یک سری اتفاقات و تحولات در بدن شخص رخ میدهد که او را برای ورود به مرحله بعدی آماده میسازد. همین انسانها هستند که نظامها، سیستمها، سازمانها و… را میسازند و این سیستمها نیز چون خود او دارای طول عمری هستند. هر سازمان و نظام یا بهطورکلی
انسانها مراحل رشد یکسانی دارند. در هر مرحله یک سری اتفاقات و تحولات در بدن شخص رخ میدهد که او را برای ورود به مرحله بعدی آماده میسازد. همین انسانها هستند که نظامها، سیستمها، سازمانها و… را میسازند و این سیستمها نیز چون خود او دارای طول عمری هستند. هر سازمان و نظام یا بهطورکلی سیستمی که به وجود میآید، یک سیکل حیاتی دارد که در هر دوره از این سیکل تغییراتی در آن سیستم رخ میدهد. در پایان نیز نهایتا عمر یک سیستم با مرگ به پایان میرسد.
از تولد تا مرگ یک هیولا
حال که میدانیم هر سیستمی دوره زندگی مشخصی دارد و این دوره شامل مراحلی میشود، خالی از لطف نیست که با این ادوار آشنا شده و از مرگ زودرس سیستم جلوگیری کنیم. در مورد یک نظام سیاسی مرگ سیستم میتواند سریع باشد و یا بهصورت یک دوره بلندمدتِ ناهنجاری، درهمریختگی، بیاخلاقی، هزینه بالا و استهلاک سیستم رخ دهد. بهطوریکه در انتهای این فرآیند گویی بر چهره سیستم اسید پاشیده باشند، کاملا دفرمه شده و از شمایل اولیه و اهداف نخستش دور شده است.
مرگ سیستم میتواند سریع باشد و یا بهصورت یک دوره بلندمدتِ ناهنجاری، درهمریختگی، بیاخلاقی، هزینه بالا و استهلاک سیستم رخ دهد.
اما میتوان از مرگ زودرس جلوگیری کرد. میتوان عوامل مضر رسیدن به این نقطه را کشف کرد و با آن مقابله کرد. عمر یک سازمان شامل ده مرحله : تاسیس، کودکی، رشد سریع، بلوغ، تکامل، تعادل، اشرافیت، بوروکراسی خوشخیم، بوروکراسی بدخیم و نهایتا مرگ است. در ادامه به بررسی اجمالی این مراحل میپردازیم.
از شکلگیری سیستم تا قدمهای اولیه
شروع عمر یک سازمان یا نظام از مرحله تاسیس آغاز میشود. در این مرحله تصمیمات و گفتوگوهایی حول شکلگیری این سیستم صورت میگیرد. در این مرحله بهصورت فیزیکی سیستم موجودیت ندارد. اما در حال شکلگیری است. در مرحله تاسیس انبوهی از ایدهها و صحبتها حولوحوش این موجودی که در حال شکلگیری است وجود دارد.
سازمان در روزهای ابتدایی به یک رهبر نیاز دارد.
در این مرحله برای پیشروی به یک رهبر و یا مدیر نیاز است. افراد با توجه به ایدههایی که ارائه میدهند، متعهد میشوند. هر چه حجم ایدههایی که برای یک سیستم ارائه میشود بیشتر باشد، تعهد شخص بهتبع بیشتر میشود. زمانی این سازمان نوپا بهخوبی شکل خواهد گرفت که هر یک از این تعهدات بهطور موفقیتآمیزی در معرض آزمایش قرار بگیرند. وجود ابهام و تردید باعث میشود که افراد با نکتهسنجی بیشتری ایدهها و تعهدات را آزمایش کنند و نبودِ این نکتهسنجی در آینده سازمان را با مشکل مواجه خواهد کرد.
کودکی
بعد از این مرحله دوره کودکی آغاز میشود. در این دوره دیگر ایدهها به واقعیت تبدیل میشوند. ممکن است در مرحله کودکی سیستم بدون توجه به نقاط ضعف و قدرت خود به سمت جلو حرکت کند.
در دوران کودکی مدیریت سیستماتیک وجود ندارد. بنیانگذار یک سیستم میتواند اینجا بسیار مفید باشد. مانند طفل کوچک و نوپایی که نیاز به نگهداری فراوان دارد. در این دوره نیز سیستم، نیازمند نگهداری و توجه بسیار است. تلاش بیوقفه و زیاد بنیانگذار و جلوگیری از گرایش به نتایج کوتاهمدت در این دوره میتواند، برای بقای سازمان در آینده کارساز باشد.
بزنگاه تاریخی
در دوره رشد سریع گویی در حال مشاهده ویدئوی تایملپس از رشد یک گیاه هستیم. سازمان با سرعتبالا در حال رشد، گسترش و پیشرفت است اما این خود میتواند شروع مشکلاتی باشد که جلوتر به آن خواهیم پرداخت.
ممکن است، در این دوره بنیانگذار متوجه ناتوانی خود در اداره و تصمیمگیری درباره سازمان بشود. اگر متوجه این موضوع شود، شروع به تمرکززدایی و تفویض اختیار میکند در غیر این صورت تله بنیانگذار دقیقا در این بزنگاه تاریخی یک سیستم، نظام و یا یک سازمان را در خود میبلعد.
در دوره رشد سریع گویی در حال مشاهده ویدئوی تایملپس از رشد یک گیاه هستیم.
اگر سیستم گرفتار تله بنیانگذار نشود وارد دوره بعدی میشود. در این دوره سازمان از بنیانگذار مستقل میشود. بدون تمرکززدایی در این بازه زمانی کمیتمان لنگ میزند. در این دوره کیفیت در اولویت قرار میگیرد نه کمیت و در آن در قبال هر تغییری و پروژهای عدهای موافق و گروهی مخالف هستند. همین تضاد در سیستم مشکلاتی را به وجود میآورد. در ادامه دوره عمر سیستم به تکامل میرسد. تکامل همان نقطه اوج این منحنی عمر است. در این وضعیت سازمان در حالتی انعطافپذیر و قابل کنترل قرار میگیرد.
پلهپله تا مرگ سیستم
در دوره تعادل همچنان سازمان و سیستم در موضع قدرت قرار دارد اما بهتدریج اندام حیاتی آن مستهلک میشود و قابلیت انعطافپذیری خود را از دست میدهند. کمکم روحیه خلاق، نوآور و شجاع سیستم از بین میرود.
دوره بعد اشرافیت است در این دوره پول برای کنترل سیستم استفاده میشود. همانطور که از نام آن مشخص است تشریفات بیمورد در این دوره بیشتر میشود. سازمان در دوره اشرافیت ناامیدانه در حال تماشای از دست رفتن سهمش در بازار بوده و سود و عایدیاش کاهش پیدا میکند و سیستم بهصورت تقریبا اجباری وارد دوره بوروکراسی اولیه میشود.
زمانی نوکیا پادشاه بلامنازع صنعت ارتباطات بود. اما اصرار بر سیستم عامل سیمبین این امپراتوری را نابود کرد.
در این دوره مشکلات نمود پیدا میکنند. همه به دنبال مقصر این مشکلات هستند. مدیران و مسئولان بهجای رقابت و تصمیمگیری صحیح به مبارزه میپردازند. کمکم به دوره مرگ سیستم نزدیک میشویم. بدیهی است که در این دوره سیستم در وضعیت مطلوبی به سر نمیبرد. نفسهایش به شماره افتاده و همه اقدامات سخت و پرهزینه شدهاند.
تله بنیانگذار
در زمانی که نظامی در مرحله رشد سریع قرار دارد. معمولا نیروهای خلاقی در آن شکل میگیرند. این نیروهای خلاق و نوآور زمینههای رشد و توسعه نظام را فراهم میآورند و به آن سرعت میبخشند. اما یکی از اتفاقاتی که در این اثنا میافتد این است که نظام یا سازمان هویتی تازه را در خود شکل میدهد.
این هویت، مستقل از موسسان این نظام خواهد بود. از طرفی در نظام بخشها، واحدها و فرآیندهایی شکل خواهد گرفت که در طراحی اولیه موسسان آن نظام نبوده است و چیزی جدید و نو بهحساب میآید. در کنار ساختهشدن این اجزا جدید که از گوشه و کنار سیستم سر برمیآورند، نسل جدیدی از کارکنان، کارآفرینان، مدیران و سهامداران نیز شکل میگیرند.
اینجا دقیقا شروع تناقضها است. از این نقطه به بعد داستان به این شکل پیش خواهد رفت که سازمان با توجه به تحولاتی که برایش پیشآمده، میخواهد به سمت مسیری برود که نیازها و ضرورتهای جدیدش برایش دیکته میکنند. اما مدیرانی که همچنان همان موسسان هستند، میخواهند که سازمان به راهی برود که در ابتدا برایش تعریف کردهاند و همانگونه اداره شود که تاکنون اداره شده است.
نیروهای نوظهور مسیر تحمیلی را برنمیتابند!
اجزا سازمان در طی این فرآیند دچار تحولاتی شدهاند. اکنون آنها هویتهای مستقل و رشد یافتهای پیدا کردهاند و این تحمیل موسسان را برنمیتابند. در چنین حالتی اگر موسسان خود را با تحولاتی که در نظام اتفاق افتاده است، بتوانند وفق دهد، میتوان به آینده آن سیستم امیدوار بود و سیستم میتواند چالشهای پیش رو را برطرف کند.
اگر این تضادها به همگرایی منجر نشود، قسمت تاریک ماجرا رخ خواهد داد و سازمان در تلهای به نام تله بنیانگذار دستوپا خواهد زد.
اما اگر این تضادها به همگرایی منجر نشود، قسمت تاریک ماجرا رخ خواهد داد. در این حالت به گفته صاحبنظران نظام در تلهای به نام تله بنیانگذار دستوپا خواهد زد. این تله میتواند بسیاری از فرآیندها را با مشکل روبهرو کند و حتی تبدیل به سدی در برابر توسعه شود. آنقدر این روند ادامه پیدا خواهد کرد که یا سیستم بهطورکلی از هم میگسلد و یا اینکه موسسان با این تضادها کنار آمده و عرصه را برای بازی تمامی بازیگران باز میگذارند.
مرگ زودرس
اگر سازمان و یا بنگاهی منحل شود و یا به فروش برسد به این معنی است که این سازمان پیش از تکمیل دوره عمر خود و رسیدن به مرحله پایانی افول و مرگ دچار فرسودگی شده است. این فرسودگی نهایتا مرگ زودهنگام آن سیستم را به همراه داشته است.
عدم مراقبت مهمترین دلیل برای مرگ زود هنگام است.
در زمانی که نظامی در تله بنیانگذار گیر افتاده است، همانطور که مشخص است جامعه دوقطبی میشود و این کششها و تضادها میتواند، نهایتا موجب اتفاقات بدی برای آن سیستم شود. به دیگر سخن در این تله به دلیل تقلای دو قطبِ مخالف، آنتروپی اجتماعی شروع به افزایش پیدا کردن میکند و این بالا رفتن دما اگر هر چه زودتر پایین نیاید و جلوی آن گرفته نشود، یک آتشسوزی ویرانگر را به دنبال خواهد داشت که نتیجه چیزی جز مرگ زودرس سیستم نخواهد بود.
افزایش آنتروپی چیست؟
بینظمیهای ساده را نباید بهمنزله بالا رفتن آنتروپی جامعه بهحساب بیاوریم. بلکه آنتروپی بالا شامل بیثباتیها و تنشهای مکرر و غیرقابلکنترل است. افزایش هرجومرجها، ناهنجاریها، تصادفات، زندانیها، اعتیاد و… همگی نشانه افزایش آنتروپی جامعه است. مثالی که در این زمینه رایج است و نمونهای بارز از بالا رفتن آنتروپی در یک جامعه بهحساب میآید، نظام شوروی سابق است.
همه ما میدانیم که سرانجام خوشی برای نظام کمونیستی شوروی وجود ندارد. یکی از دلایل فروپاشی این نظام بسته شدن آن و بالا رفتن آنتروپیاش بود. نکتهای که درباره نظام شوروی وجود دارد، این است که آنها زمانی متوجه این افزایش دمای سیستم شدند که دیگر دیر شده بود. سیستم را باز کردند اما نظام نتوانست تولید نظم کند و این روند نهایتا به انهدام آن انجامید.
یکی از دلایل فروپاشی شوروی بسته شدن آن و بالا رفتن آنتروپیاش بود. آنها زمانی متوجه این افزایش دمای سیستم شدند که دیگر دیر شده بود.
پس میتوان گفت که حتی اگر سیستمی به هر دلیلی تصمیم بگیرد که در دورهای خود را بستهتر کند، نباید شدت این انقباض به حدی باشد که سیستم اجتماعی، توانایی تولید نظم خود را از دست بدهد و به نقطه بحرانی برسد. چراکه اگر در آینده سیستم به هر دلیلی تصمیم بگیرد که بازتر شود و درحالیکه به نقطهی بحرانی رسیده است، نتیجه جالبتوجه نخواهد بود و چهبسا با انفجار و ویرانی همراه شود.
راههای در رو
تا به اینجا با تله بنیانگذار آشنا شدیم و دانستیم که در زمان گرفتار شدن در این تله سیستم با چه چالشهایی روبهرو است اما برای هر چیزی چارهای است و بر هر چارهای شکری واجب. برای رهایی از تله بنیانگذار نیز چندین راه وجود دارد.
نخستین راهحل توسط موسسان و رهبران که به عبارتی بازیگران اصلی بهحساب میآیند قابلاجرا است. آنها باید وضعیت خطیر و بغرنجی که با آن روبهرو هستند را متوجه شوند و درک کنند. اگر به این درک برسند که ادامه این واگرایی و دوقطبی شدن چیزی جز خطر از هم فروپاشی نظام در پی نخواهد داشت، رفتارهای متقابل خود را کاملا اصلاح و عقلانی میکنند و با دست بردن به توافقاتی کلان بهنوعی عقبنشینی دست میزنند و کشور را از تله نجات میدهند.
دومین راهحل ، البته اگر بتوانیم آن را راهحل بنامیم، رخ دادن یک حادثه تاریخی پیشبینینشده است. مانند بازنشستگی و یا مرگ موسسین سازمان، وقوع جنگ یا بلایای طبیعی و نظایر اینها…
سومین راهحل ، کمک از بیرون تله است. به عبارتی در این حالت نیرویی خارج از خود نظام آن را از تله خارج میکند و نجات میدهد.
چهارمین راهحل حالت این است که منابع مادی و مالی فراوان چه از خارج سیستم و چه داخل سیستم به آن تزریق شود تا همچنان سیستم بتواند به حیات خود ادامه دهد و سرپا باشد و نهایتا در دورهای بلندمدت به اصلاح خود بپردازد و از این تله رهایی یابد.
پایان سخن
در دنیا کشورهای بسیاری در تله بنیانگذار اسیر شدهاند و تا زمانی که نتوانستند خود را از آن رها کنند، بهتبع نتوانستهاند رشد کنند. یک کشور تا زمانی میتواند که در تله بنیانگذار بماند و از هم نپاشد که یا دنیای بیرون از خودش تحول و تکاملی نداشته باشد (که دور از ذهن است) و یا اینکه حمایت اقتصادی داشته باشد.
این حمایت میتواند از جانب کشورهای خارج از تله باشد و یا یک حالت دیگر زمانی است که سیستمی دارای منابع طبیعی رایگان است. در این حالات شاید کشور تا زمانی که از سرمهای حیاتی در حال تغذیه است، به حیات خود ادامه دهد اما بهمحض اتمام آن سرمها چیزی جز از دسترفتن هر آنچه بود و هست نخواهد بود. درنتیجه سیستمی هوشمند است که این کمکهای اقتصادی را به هر نحو و شکلی باشند به کار بندد و در جهت اصلاح تدریجی مشکلاتش برآید.
نظرات